پیوست به ادامه مطلب قبلی
کاسه فرهنگی مان خالی بود و نوجوانان سمت فرهنگ کی پاپ سرازیر شدند......
قسمت نظرات و نظر یک بزرگوار که همیشه نظرهاشون برای ما قابل احترام و البته نماینده ی طیف خاص و رایج از جناح مشخصی از داخل کشور محسوب میشده .
قسمت نظرات کاسه فرهنگی..... نظر شماره ۰۰۷۸
سلام
مطلب جالب و قابل توجهی بود .
در این مدتی که روی وبلاگ شهدا کار می کردم دوسه ماه طول کشید تا وبلاگم در موتورهای جستجو پخش بشه لذا با همه زحمات شبانه روزیم هیچ بازدید نداشت و این منو دلسرد می کرد.
تصمیم گرفتم در محیط بلاگ و جعبه نویسندگان از وبلاگ شهدا تبلیغ کنم. لذا با دو دسته روبرو شدم. یکی دسته وبلاگ نویسان قصه و دیگری وبلاگهای نوجوانان و طرفدار کره ای.
هر کدام قلق خودش را می طلبید و در واقع عذاب می کشیدم اما بخاطر خدا و شهدا و انقلاب تحمل می کردم.
به هر حال متوجه شدم که عده ای از نوجوانان در این دام غربی کره ای افتاده اند . و به نظر من اینها صرفا کره ای نیست فرهنگ کره مثل هر کشور دیگه ای سنتهای قدیمی خوبی داره اما این گروههای موسیقی کی پاپ و ... دقیقا فرهنگ غربی آمریکایی دارن . مثلا دختران لباس های کوتاه و دسته های رقص غربی و موسیقی هم که از نامش مشخص است کی پاپ یعنی پاپ کره ای !
خدا آخر و عاقبت نوجوانان ما را بخیر کند چون به شدت تحت تأثیر الگوی این سبک کره ای قرار گرفته اند و نوعی بی اهمیتی به فرهنگ ایرانی و اسلامی در آنها ایجاد شده و از فرهنگ شهدایی دارن فاصله می گیرند. توکل بر خدا
موفق باشید
تاییدشد ◆
. پاسخ مدیریت وبلاگ راحله نباتی مطلب کاسه فرهنگی مان.....
شکیبای گرامی و محترم سلام. خب امیدوارم اکنون نیت من و تیم براری را کاشف بعمل آورده باشی. زیرا بشکل جالب توجهی حرف دل ما را زدی . ما یه چند تقویم پیش از تو متوجه ی رواج عجیب فرهنگ کی پاپ در محیط وبلاگ های پارسی شدیم. و بصورت تحقیقی و با برگزاری جلسه و همفکری جمعی نهایت امر به این نتیجه رسیدیم که کاسه فرهنگی مان خالی است . حال برایم عجیب است که چرا ما را در کنار آنان قرار داده ای و ما را گروه دوم رایج مینامی و میگویی که هرکدام قلق خودش را داشت . خب در این امر که ما شما را کمی آزار داده باشیم شکی نیست و سبب شرمندگی ست و بارها دلجویی کرده ایم. اما به نظر شما برای مقابله با نفوذ فرهنگ بیگانه ما باید چه کنیم . ؟.. آیا طیف متمایل به کی پاپ ، ظرفیت پذیرش فرهنگ شهادت و آرمان های انقلابی را دارد؟..
گمان نکنم. بیشتر سبب فرار آنان و تمایل بیشتر به محتوای غربی خواهیم شد . زیرا به یکباره که کسب یک شبه تمام اتمسفر ذهنی و روحی و سلیقه ای اش عوض نمیشود و بیاید بجای کی پاپ و دامن کوتاه و موسیقی محبوبش بنشیند خاطرات شهدا را بخواند و تصاویر غم انگیز و محترم جنگ و بمب و خمپاره و جنگ خود را مشغول کند . از دست برقضا بخاطر تبلیغ های مذهبی و دفاع مقدس و دمیدن در شیپور جنگ و دوری از هیجان مفرح و نبوده تفریحات و تهی بودن کاسه فرهنگی مان است که آنان به سوی کی پاپ رفته اند . ما تلاش کردیم فرزند زمانه ی خویش باشیم . از هرآنچیزی که دیده ایم نوشتیم ، از تجارب زیستی . از اشکها و لبخندها . تا بتوانیم بگوییم زندگی هنوز در این سرزمین جاری و زیباست . شما یک داستان تاسف برانگیز و ناامیدکننده و غربگرا نمیتوانید بیابید در تیم ما. همش از سبک زندکی سنتی ، و زیبایی های نگرش حرمت محور و رسم و رسومات و باید و نبایدهایی نوشتیم که به مرور کمرنگ شده بودند . ترس از آن داشتیم و داریم که احترام ها شوهر کنند و مقوله ی حرمت و احترام به بزرگ تر ها و پدر مادر به قصه بپیوندد . شما خود و اطرافیانت را نبین که هنوز پایبند به ارزش های زیبای اصیل ایرانی مانده ای ، در کف خیابان و شهر ما چیز دیگر دیده ایم. متاسفانه گستاخی و کم ادبی یک رسم معمولی و حتی گاهن یک مزیت محسوب میشود بین نسل های جدید . پیرزنی دیروز حین گذر از سبزه میدان رشت ، لحظه ای ایستاد ، و زنبیل خود را این دست به آن دست کرد ، نگاهی به نیمکت دختران پشت کتابخانه انداخت ، و از مشاهده ی رنگ های نیلی ، ارغوانی، بنفش ، صورتی و زرد کهربایی بر روی موی دختران نوجوان تعجب کرد ، سپس به سیگار درون دستشان توجه کرد ، درحالیکه آن سیگار نبود ، و کاش حداقل سیگار بود . بگذریم.... سپس چند پسر هم به آنان پیوستند ، و متاسفانه به یکباره توسط یکی از دختران چنان جمله ی بی ادبانه ای خطاب به پیرزن گفته شد که من ماتم برد . بیچاره پیرزن. شکیبا جان با اینکه ما خودکفا و بدون حامی مالی و با دست خالی و بی پشتیبان بوده ایم ولی دغدغه ای مشترک با شما داشته ایم . خب با دو راهکار متفاوت از هم . ولی هرگز انتظار تقدیر و تشکر که نداشته ایم هیچ ، حتی گاها بخاطر بروز اشتباهاتی از سر بی تجربگی اعضای تیم ، به فتا فراخوانده شده و پاسخگو بوده ایم و تعهد داده ایم و فیش حقوقی و حکم کفالت و غیره.... خب در آخر باید بگویم که امید آن دارم ایرانی ایرانی بماند . ما چاله های فرهنگی مان تبدیل به چاه شده . ما روز به روز به عینه شاهد تعبیر حرفهای براری هستیم . خب دقیقا در اواسط تابستان آقای براری بشکل عجیبی شروع کرده بودند از نگرانی های شان پیرامون مشاهداتشان حین عبور از سبزه میدان شهر رشت . وی اخطار و هشدار دادن. میتوانید مطلب باربی چک در همبودگاه را بخوانید . پیشاپیش راجع به مسلح بودن نوجوانان به سلاح سرد و گرم هشدار داده بودند . اینکه چرا همگی یک قمه و قداره زیر شلوار دارند . چرا اینچنین بی مهابا قانون گریزی می کنند . چرا مقوله ی بازداشت و دادگاه برایشان عادی و سبب صعود در جایگاه غلط دوستان شان شده . چرا این همه فرزند طلاق؟ چرا فرهنگ کی پاپ ، چرا این هجم از بی احترامی و خطرات ناشی از روابط آزاد بین آنان. خب نتیجه اش تصاویر دوربین های مداربسته ی چند وقت اخیر شد در آشوب و اعتراضات و اغتشاش و هرج و مرج ها از نبش خیابان معلم در رشت وایرال شد . آنجایی که مامور نیروی انتظامی در پیاده رو با شوگر در دست ایستاده و آن نوجوان بطرز خیلی فنی چاقی را در دست راست قلاف و پنهان گرفته و مانند بوکسور های سبک وزن در رینگ رقص پا میکند و گارد چپ جلو در تکواندو را نما میدهد اما قصد فریب و وارد کردن ضربه از سمت مخالف را دارد . پیراهن سیاهی برتن و دهن بند زده ، و دوستانش که حلقه ی محاصره را تنگ کرده و مانند بازی زو zoo در ورزش کبدی حریف را از دو طرف با ترانس راه فرار خود قرار داده و کسی از سمت دوربین و خیابان معلم با تن پوش نارنجی مانند گلوله وارد کادر تصویر شده و آن مامور درجه دار انتظامی را چنان غافل گیر و پرت به وسط خیابان سه راه معلم میکند که مجال دفاع نمیابد . کسی به این نکته توجه نکرد که آن مامور قصد آسیب زدن به دیگران را اگر داشت مسلح می آمد ، نه آنکه با شوکر و یک سرباز باتوم به دست بیاید وسط میدان اغتشاش. او حتی بی دلیل تمام عرض خیابان بیستون را قدم زنان شوکر را صدا میداد تا مردم متفرق شوند و مبادا با ورود تیم نوپو و ارگان های دیگر به میدان دچار دردسر و صدمه و یا آسیب شوند . به وضوح اشکار بود که تنها قصد متفرق کردن مردم را داشت . و برخلاف لباس شخصی های تا دندان مسلح و کم رحم و غیر هموطن قصد آسیب به کسی را نداشت . نشان به آن نشان که دستانش پایین بود عرض دهانه ی معلم را وارد بیستون شد ولی تمام مسیر نور شوکر و صدایش برقرار بود . زیرا او قصد داشت مردم را پراکنده کند . و تا حدودی موفق بود . ولی خب حساب آنجای کار را نکرده بود که ما به کلی یک دهه از مرز و بوم را از حساب انداخته ایم و او با دهه شصتی روبرو نیست ، بلکه دهه هشتادی انهم از جنس مرکز کلانشهر رشت از صدای شوکر و اسپری فلفل و درد باتوم هراس ندارد . متاسفانه چیزی برای از دست دادن ندارد . چیز زیبایی در آینده و روبرو چشم انتظارش نیست ، نه به فردا امیدوار است و نه پشت سر خاطره خوشی دارد . البته همگان میدانیم که معضلات و مشکلاتی مانند (طلاق ، فساد اداری ، اقتصاد رانتی، فقر ، اعتیاد ، خودکشی ) برای ساکنین و اهالی این مرز بوم غریب و ناآشناست . و مربوط به سرزمین های سمت آمریکای جهانخوار میشود. حتی تبعیض نژادی هم دارند . عقیدتی هم همینطور . اصلا تمام تبعیض ها مربوط به غرب است . و ما فقط حرفش را در اخبار شنیده ایم . خب با توجه به اینکه دهه هشتادی با تمامی موارد بالا عجین شده ، و فرزندان بعد انقلاب هستند و پدران و مادران آنان نیز زاده ی سالهای انقلاب هستند پس ناگزیر محاسبات نیروی انتظامی و آن مامور درجه دار دچار پارادوکس میشود و سپس او را در وسط سه راه معلم میبینیم و هجوم بیش از ده ها نفر از مرد و زن و پیر و جوان .
خب متاسفانه آنجایی که وقتی ضعیف گیر می آوریم کور میشویم. یعنی آنقدر عقده و کینه طی مسیر زندگی جمع کرده ایم و حق ها ناحق شده که دیگر کور کورانه عمل میکنیم، کافی ست از خود پرسش میکردیم که ؛ چند نفر به یک نفر ؟
آنکسی که درمانده و به ناحق وسط خیابان نقش بر زمین شده آیا دشمن ماست؟
آیا هم وطن ما نیست؟ آیا او زن و بچه ای ندارد؟ آیا او از مریخ آمده ؟ اصلا چرا باید دق دلی خودمان را سر شخص غلط خالی کنیم . مگر او ظلمی بر شخص خودمان روا داشته که این چنین به وی آسیب می رسانیم . مگر او همزبان و هم وطن ما نیست؟ مگر قصد او حفظ آرامش و امنیت برای خانواده مان نیست ؟..
خب باید کمی بر روی خودمان کار کنیم . ما داغان هستیم. ما تا بناگوش ادعا داریم و طلبکار . ولی چنین نیست . ما خودمان هزار مشکل رفتاری داریم و کامل نیستیم . پس نباید توقع مدیریت بی عیب و نقص داشته باشیم . ضمنن کمتر دنبال بهانه باشیم . روزانه صدها نفر میمیرند طول روز . هرکسی به یک طریق . کسی تصادف ، کسی سکته ، یکی هم متاسفانه خودکشی ، دیگر قتل ناموسی و خب این میان حالا یک شخص هم بخاطر وجود تومور و یا حتی نه ، به دلیل فشار و استرس و اضطراب ناشی از تابوشکنی و یا ناهنجاری اجتماعی و پاسخگویی بابت آن ، دچار سکته مغزی میشود و متاسفانه متاسفانه متاسفانه متاسفانه به شکل جگرسوز و غمناکی به کما رفته و فوت میشود. حالا اسم شخص هرچه هست باشد ، برایمان مرد و زن فرقی ندارد بلکه هم نوع و هم وطن اولویت است و سپس تمام موجودات و مخلوقات جهان . هر قومیت و یا لهجه و گویشی محترم است . خب طبیعتا ما نیز اندوهگین و رنجیده خاطر میشویم. خب چرا باید چنین غمی جانسوز را ابزار و پاس گل برای دشمن بکنیم. ؟.. خب ما مطالباتی داریم. ولی فضای درست و روش درست را نمی دانیم . و سادگی یک اعتراض تبدیل به آشوب و اغتشاش میشود و در ادامه جان ده ها نفر دیگر گرفته میشود . زندکی همه آشوب میشود . من حرف های زیادی دارم . نه قصد حمایت از سیستم خاص و جناحی را دارم و نه اینکه حاضرم پشت مردم را خالی کنم . من خودم هزاران نقص و کمکاری و غفلت در نحوه و شیوه انجام امور میبینم ولی دلیلی نمیبینم که خود را حق کل فرض نموده و بخواهم بازگو کنم . زیرا من جای آن افراد نیستم و نمیدانم، شاید حکمتی دارد ، شاید .... و شاید های دیگر . ... هرچه هست قضاوت نمیکنم . ولی فقط میگویم که در آخر بسیار متاسفانه شده ام که چنین وضعی پیش آمده. من نظر شخصی ام را نوشتم و نترسیدم از اینکه فتا و یا مخاطب مرا بازخواست کند . من پذیرای نظرات ما هستم . و سعی میکنم از همگان یاد بگیرم . و در نهایت هم اعلام میکنم همیشه حق با هم وطن و مردم کوچه خیابان است ، و رفاه و آرامش و ارتقا و بهبود وضعیت حق مسلم ماست ، ولی در مقابل نیز کسی غیر از همین مردم را نمیبینم تا بگویم مقصر است . زیرا تک تک پرسنل و کارکنان و افراد درون سیاست ، اقتصاد ، ورزش ، فرهنگ ، هنر ، و علوم دیگر و اساتید و تصمیم گیران کلان کشور از همین مردمان هم وطن هستند . اگر نمیدانید بدانید که ما بر زشتی تصویر خود درون انعکاس از قاب آیینه سنگ زدیم و هم سرمان شکست و هم آیینه . این میان چه کسی سود کرد؟... بیگانه خارج از خانه .
خودمان را اصلاح کنیم. دهه هشتادی ها عزیز و باهوش و محترمند . اونها را دریابیم و آینده خوبی براشون درست کنیم . به امید ایرانی سرفراز و شکوهمند با هر فکر و اندیشه ی متعالی که نیت و قلبش پاک باشد . ما دیر شنیدیم آن سخن مرحومه آقای روح الله خمینی ره را که فرموده بودند این انقلاب ملی نمیخواهد ، مسلم میخواهد. باانکه مسلمان زاده ایم اما بی اختیار و غریزی و شاید از فرط محیط زندگی و رشد و تکیه بر عقل ناقص یاکه سلیم خودمان ، ملی در آمدیم نه مسلم . از همینجاست که ما را هرگز نپذیرفته است این انقلاب . ما حتی به درستی معنای برخی لغات و مفاهیم دیپلماسی را نمیدانیم. و ناخواسته خودمان را دچار مشکل میکنیم . منظور از ملی و مسلم سخن رهبر انقلاب ۵۷ است که فرموده بودند ملی نمی خواهیم . ما مُسلِم نیاز داریم. خب من و امثال دوستانم میهن پرست و ایران دوست و متعصب به دفاع از تمامیت عرضی و ناموس و آب و خاک مان شدیم و همان کاری را میکنیم که افراد مسلم مانند شکیبا با دغدغه های فرهنگی میکنند. اما هریک با روش خود . ما داستان می نویسیم تا فرهنگ کی پاپ را کمرنگ کنیم . و شکیبای گرانقدر از فرهنگ شهادت می نویسد و آرمان های انقلاب . ولی این میان تفاوت کوچکی خود نمایی میکند. این نکته ی ظریف که ما بر حقیقت و شرایط واقفیم که هرکس چه نیتی دارد و دوست است یا دشمن و ناآشنا. اینکه هرکس بنابر چه انگیزه ای این فعالیت را میکند برای ترمیم فرهنگی مان . ولی برخی دوستان حتی خود ما را در سیبل گذاشته و از ما بعنوان دومین فرهنگ مهاجم به فضای وبلاگ فرض میکنند. و میخواهند ما را اصلاح کنند . در حالیکه بیخبر از این تداخل مسولیت رخ داده است ، شرح وظایف نیز استثنا دارد . چاقو که دسته اش را نمیبرد. برای شکیای عزیز آرزوی توفیق روز افزون و ادامه ی مسیرش میکنم . و ما نیز کماکان هستیم و البته با این تفاوت که پذیرفته ایم ایراد هایی داریم و می بایست خوددرمانی کنیم . و شاید قسمت هایی از مسیری که طی کرده ایم از کوچه های بن بست پر شده است و به دنبال سرمشق صحیح و جامه و حمایت هستیم . چون معتقدیم نیت و هدف مان پاک است فقط به فرصت نیاز داریم و به وسعت خودمان هرچند اندک ، تلاش میکنیم و وظیفه ی انسانی و میهنی و انقلابی خودمان را انجام میدهیم.
بقول یک عزیزی خدا همه را در انجام امور خبر یاری کند .
□ذخیره شر