...
ببین یعنی بشین و بخون . یکمی با من باش . دل بده به من . گوش هات کمن . سراپا هوش و حواس شو . محو من شو . من که هنوز نرفتم سر خاک آقاجون . گلدون های دست ساز با کاکتوس های حساس همگی سر خاک و نور آفتاب و وزش باد و چرخش این زمین نسیه و کرایه ای ک شب میشه و روز بعد شب از سر میشه .
ببین من این آخریا همون شده بودم که تو میخواستی . مث اون وقتایی که منو محل نمیزاشتی . خب اخه هنوز عقل کامل و یا سالم نداشتی . میدونم . من هم مث خودتم . خولم . چل . ول . شل . هول . گل . پشت سر پل بی پل . کی منو داده ته دره ی ناباوری ها هول ؟....
ببین من هنوزم همونم . این تویی که رفتی و عوض شدی . یکم حتی عوضی شدی . ببین من سکانس آخرم رو طی کردم . بس کن خدا جون . من میخوام تموم بشم . خدا داری این سکانس رو کش میدی که چی بشه .؟ از غم ما کی شاد بشه ؟ ... نکنه کاری کنی که دشمنم شاد شه . . بهاره جان با اون عقل نصفه نیمه ات تموم فیلمنامه رو به خاک و خون کشیدی . خب انتظاری نباید داشت . من که عاقلتون بودم اینم . چه برسه به احمق های عاقل نما مثل شادی . هیچ میدونی یه خواهر احمق و ابله هزاران بار بدتر از صد تا دشمن هست .
دریغ از شعور . دریغ از غرور . راستی من پایه ام . با هم بپریم پایین . دستت رو هم میگیرم . که یه وقتی نترسی . فقط یه چیزی باقی مونده . یه چیزی که اسمش رو میشه گذاشت ؛ حیف
......