رمان اندروید

رمان داستان کوتاه ادبی
http://uppc.ir/do.php?img=13557

رمان اندروید

رمان داستان کوتاه ادبی

رمان اندروید

رمان داستان کوتاه داستان بلند
اموزش نویسندگی
از نوشته های پیج های فعال دیگه هم کپی میکنم
از نوشته های شهروز صبقلانی ، از نوشته های خاله آذر از نوشته های دختر ترشیده و .....

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • 30 Farvardin 02، 21:07 - رمان عاشقانه
    👍👍😉
نویسندگان

آزاده نامداری خودکشی

Monday, 9 Farvardin 1400، 06:03 PM

مجریان نامدار صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران : 
خبرهای ضد و نقیضی درباره درگذشت یا خودکشی آزاده نامداری، مجری سابق تلویزیون ایران منتشر شده است. برخی از روزنامه‌ها از خودکشی این مجری خبر دادند. یک منبع آگاه به خبرگزاری مهر گفته که این مجری خودکشی کرده است.
غروب شنبه ۷ فروردین (۲۷ مارس) پیکر بی‌جان آزاده نامداری، یکی از مجریان سابق صدا و سیما در منطقه سعادتآباد در غرب تهران پیدا شد. 

مجتبی خالدی، سخنگوی اورژانس کشور گفته است ساعت ۱۸ و ۳۸ دقیقه مادر آزاده نامداری با اورژانس تهران تماس گرفته و گفته است که دو روز از او خبر ندارد و پس از آن برای اطلاع از فرزندش به خانه‌اش در غرب تهران مراجعه کرده است.

خالدی در ادامه شرح داد که مادر خانم نامداری پس از باز کردن درب خانه با جسد دخترش مواجه شده است.

⭕دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

به گفته این مسئول اورژانس، بر اساس بررسی انجام شده مشخص شد که مدت زیادی از فوت نامداری گذشته است. جسد این مجری سابق صدا و سیما در اختیار مراجع ذیصلاح برای بررسی بیشتر قرار گرفته است.

علت مرگ آزاده نامداری اعلام نشده اما یک "منبع آگاه" به خبرگزاری مهر گفته است که خانم آزاده نامداری خودکشی کرده است. 

خبرگزاری مهر و دیگر منابع خبری ایران جزئیات بیشتری درباره چگونگی این "خودکشی" ننوشتند. 


عکسی که آزاده نامداری چند سال پیش در اینستاگرام منتشر کرده بود
⁦✔️⁩آزاده نامداری یکی از مشهورترین مجریان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بود. او چند سال پیش در اینستاگرام خود عکسی از چشمان کبودشده خود را منتشر کرده و نوشت: «این عکس تلخه ولی واقعیه، برای هوادارایی می‌گم که از ایشون بت ساختند، بتی که به هیچ مسلکی پای‌بند نیست، دیگه کسی تو کامنتای من حق نداره اسمی از ایشون بیاره. آقای حسنی! می‌دونم دهنت باز میشه به هر تهمتی. اما من واگذارت می‌کنم به خدا و خوشحالم که دیگه نمی‌بینمت.»


آزاده نامداری و فرزاد حسنی پیش از طلاق❌
آزاده نامداری، مجری شناخته‌شده تلویزیون و برنامه‌ساز این توضیح را در کنار عکسی از خود با چشمان کبود در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد. او همسر پیشین فرزاد حسنی، یک مجری مشهور دیگر تلویزیونی است.

ساختارشکنی‌های این دو در برنامه‌های زنده تلویزیون بیش از هرچیز در شهرت آن‌ها نقش داشت؛ از جمله خواندن شعر عاشقانه توسط فرزاد حسنی برای آزاده نامداری در برنامه پخش زنده.📺🎬⁦📽️⁩🎥⁦🎞️⁩🎤

 

👆👇⁦✍️⁩در همین زمینه:
ایران | 25.07.2017
👈1 واکنش کاربران شبکه‌های اجتماعی به عکس‌های جنجال‌برانگیز آزاده نامداری
26.03.2015
👈2 مورد آزاده نامداری؛ واکاوی برخورد با خشونت خانگی
میترا شجاعی

👈3 تعبیر مورد جدیدی از جملات نصیان وار کاراکتر محبوب نیلیا در اثر ادبیات داستانی بلند با نام  «پستوی شهر خیس»

چگونه سه سال زودتر در این لینک به مرگ مجری نامدار صداوسیما ایران اشاره شده است . ؟ پیشگویی کرده مرگ مرحوم آزاده نامداری را . روحش شاد.کلیک شود  💢


موضوعات مرتبط: مرگ آزاده 

 

  بازنشر از سایت خبری  تهران نیوز   ۱۴۰۰/۰۱/۰۶       ۲۱:۰۹ 

 

       خبر انلاین _ از ساعاتی پیش و اعلام خبر فوت ازاده نامداری مجری محبوب صداو سیما و همسر سابق مجری دیگر با نام فرزاد حسنی   ، تمامی توجهات بار دیگر به جملات مرموز صفحه ۱۴۰ از کتاب  «پستوی شهر خیس» جلب شد و تصاویر این صفحه از کتاب درون فضای مجازی هزاران بار بازنشر شد .  این چهاردمین مورد از شباهت جملات هزیان وار شخصیت نیلیا در این کتاب است .    مصداق تعبیر این جملات نصیان گونه  میشود مرگ ازاده نامداری . اگر چه در تحلیل این جملات میبایست به تضاد و اشتباه علنی و گمانه زنی غلط نویسنده پیرامون این ماجرا اشاره داشت .  زیرا این کتاب که توسط  نشر پوررستگارگیلان منتشر و در سال ۱۳۹۴ ثبت رده بندی کتابخانه ملی قرار گرفت در سال بعد بخاطر پاراگراف های استعاره از اعتراض به قتل های زنجیره ای ، توسط وزارت ارشاد اسلامی توقیف شد . ممنوع چاپ و نویسنده اش نیز همانند  میم مودب پور و یغما گلرویی به لیست سیاه اضافه شد  . نویسنده این اثر در مصاحبه اختصاصی  با دویچوله   هرگونه پیشگویی درون  کتاب را رد کرده و از اصل چنین مباحثی را  خلاف منطق و عقل سلیم دانست و محصول نااگاهی نامید. و در توجیه شباهت شدید جملات بکار رفته در لحظات نصیانگویی های نیلیا   گفت که تماما  سوتفاهم و یا لااقل تصادفی بوده که جملات بی سر و ته  نیلیا  با گذشت چندین سال یک به یک به طریقی تعبیر میشود .    او در صفحه دیگری در لحظات تشنج شخصیت نیلیا نوشته بود که نیلیا برای مادربزرگش از خوابی اشفته نقل میکند و محتوای ان خواب هماهنگی و  تشابه بسیاری با انفجارهای بندر انبار سوم بیروت  عروس مدیترانه  در ۱۶ مرداد  داشت ،  در ان پاراگراف  اینگونه  میگوید :   تقویم دیواری به خط قرینه ی تابستون که رسید من وسطش و روی خط تقارن واستادم مادرژونی، بعد یه قدم هم از وسط مرداد جلو رفتم ،  که روزگار تاس انداخت و جفت ۹ اورد ، سال ۹۹ بود و من دیدم یه زیر دریای سیاوش ،  یه دریای مهدی  ترانه خوانی میکنه ،  عروس داشت ، لبه ی ساحل کنار بندر نشست تکیه زد له انبار که صدای انفجار مهیب  عروس مهدی و ترانه رو اتش اتش زد ،  که.... چیه مادربزرگ باز دارم چرت پرت میگم ؟ خب باشه دیگه حرف نزنم بهتره .   

  مادربزرگ تسبیح را ذکر گفت و صلوات پشت صلوات    

صفحه بعد..    

 نیلیا تکیه بر کنج نمور  اتاق زد و گفت :  تصمیم مهمی گرفتم، دیگه تصمیم گرفتم واسه زندگیم تصمیم گیری نکنم . اخه هیچ کجاس تحت اختیار من نیست .   همش تقطیر  هستش.  یعنی تقلیده . نه ، فکر کنم اسمش تقدیر بود .   نادرژونی زندگی حاصل چیه؟  تاثیر تاخیر در تصمیم چیه؟  تاثیر تقدیر نسبت به تقدیر چیه؟  چرا همه توی تقوینگم محدودن  .  اما من میتونن راحت توی زمان جلو عقب برم .   ولی هیچکی منو نمیبینه؟  صدام رو نمیشنوه .   همه میگن که  احساس کردم یکی صدام میزنه .  یا وقتی که داشتم به گندم میگفتم  که  باید الان بهونه ی مامانت رو  بگیری تا پدرت به مامانت زنگ بزنه  و  نزاره که خودکشی کنه ،   اون فقط  احساس دلشوره گرفت  و   پدرش فکر کرد که دل درد داره  براش  جوشونده  گیاهی جوش اورد و ریخت توی فنجون .  اخرشم که رسیدم دیدم خاله داره مشق مینویسه و بعد کلی قرص های کوچولو از قوطی در اورد خورد   روی مبل   نشسته بود که  پرواز کرد سمت نور .    با«م دارم چرت میگم  ، چون شما بجای صلوات  داری میگی :  لعنت خدا بر شیطان ...  یعنی بازم ازم  خسته شدی مادرژونی .  


 نویسندهبا جملات مبهم و نامفهوم در قالب هزیانگویی های شخصیت داستانی با نام نیلیا  اینطور اظهار داشته که این مرگ  محصول خودکشی بوده و مرحوم قرص های بسیاری پیش از مرگ خورده و گریان و افسرده بوده و قبل از ان نیز درون دفترش  صفحاتی مشق نوشته .  اسم فرد درون کتاب   خاله آزاده  قید شده که نیلیا ان را در کابوسی شب هنگام دیده ، و او‌را خاله ازادی نیز مینامد و از او میپرسد :   خاله تو هم از کالبد زمینی   جدا   و ازاد شدی؟ خاله ازادی؟ احساس میکنی هزار تا کوه از روی شانه هات برداشته شده؟ خاله مبتلا به حادثه شدی 


Novel

صفحه بعد ۱۴۱  خط اول   «پستوی شهرخیس»  شین براری 

  خاله الان دیگه ازاد ازاده . خاله لبخند میزنه، خاله  بچه داری؟ خاله نام داری ؟ من خاله ازاده صدات کنم؟ خاله ازاده  نام داری؟ خانواده داری؟ خاله سمت نور باید بری . خاله جرعه نور شدی ، خاله سمت برکه ی نور برو ، من به مامانت خبر میدم تا نیمه ی بی جان و امانت این زمین اجاره ای رو پیدا کنه و ببره به زمین پس بده .  خاله من یه شب یه شهاب سنگ توی اسمون دیدم  ، هول شدم چون اولین بار بودش و نمیدونستم چه ارزویی کنم ،اخه من خیلی کوچیکم . حتی نمیدونستم ارزو چی هست . ولی اون لحظه هول هولکی ارزو کردم که  باز بتونم پیش مادرژونی (مادربزرگ)  باشم . اخه دیگه نبودش . من نمیدونستم مبتلا به مرگ شده ،  همون لحظه هم  مرغ امین از بالای سرم پرواز کرد و من اون شب خوابیدم و بیدار نشدم.   خاله من توی باغ شهرک متروکه ابریشم کشی با مادربزرگم سر میکنم، ولی تو باید برگردی، باید بری سمت نور ، بازگشت همه بسوی اوست ....


 

م کلیک نمایید 🔞⁦🏷️⁩⁦🖱️⁩⁦♥️⁩دریافت
⁦✳️⁩  عنوان: داستان بلند برتر سال ۱۳۹۴
🔘  حجم: 6.81 مگابایت
توضیحات: pdf داستان بلند عاشقانه از شین براری


 کلیک کنید ⁦♥️⁩⁦🏷️⁩⁦✒️⁩🔞دریافت
⁦❇️⁩  عنوان: شهروز بهاره و جناب تقدیر و پنجره ای که باز ماند تا....
🔘 حجم: 6.97 مگابایت
توضیحات: داستان بلند عاشقانه زیبا سه رفیق به نام شهروز بهاره و جناب تقدیر و پنجره ای که همش باز میماند تا...

    شهروز براری صیقلانی نخبگان کشوری بعنوان نویسنده برتر امسالشهروزبراری صیقلانی ،اثار شهروز براری صیقلانی،استعلام شهروز براری صیقلانی


 کلیک کنید 🔞⁦✒️⁩📒دریافت
⁦✴️⁩  عنوان: دلنویس شین براری عاشقانه
🔘 حجم: 6.97 مگابایت
توضیحات: رمان عاشقانه نیست بلکه دلنویس های شین براری را گرداوری کرده ام
داستان کوتاه از شین براری.  نشر افتاب


🔻برترین وبلاگ داستان نویسی در سال ۱۳۹۹⁦☑️⁩🔻


💠 وبلاگ برتر بیان دختر ایلامی کلیک کنید .   💠

 

نظرات  (۱۴)

10 Farvardin 00 ، 22:32 داستان کوتاه رمان عاشقانه

من کتابش رو دارم و تصویر این صفحه که گفتی راجع به خودکشی یه شخصی به نام خاله ازاده ست رو برات به جیمیل مبفرستم . شما غلط نوشتی صفحه ۱۴۰ نیستش، بلکه صفحه ۱۴۱ هستش . درضمن بازم غلط نوشتی ، چون الان اعلام شده که انگار قبل از خودکشی واسه دخترش گندم ، توی دفتر بچه اش دو صفحه وصیت نوشته و خواسته که حلالش کنه

پاسخ:
میشه لطفا لطفا  تصویر اون صفحه رو برام بفرستی تا بزارم توی وبلاگ .
چون  سه نسخه متفاوت از این اثر فوق بلند موجوده در بازار سیاه . یکیش رو  بی اجازه و بشکل توسط نشر زیرزمینی جلد سفید  چاپ و موجوده که سانسور شده نیست و قید شده شهروز صیقلانی.   یکیش رو ققنوس بعد ممیزی چاپ و یکی هم که اصلی هست  توسط انتشارات پوررستگار گیلان چاپ و سپس توقیف شد.   
11 Farvardin 00 ، 03:57 شبنم میرزاخانی

سلام  منم دارم .  از ۱۳۹ شروع و در ۱۴۱ اسم  خاله ازاده ، نام داری؟ اسم دخترت گندمه؟ خوشله؟ داری براش مشق مینویسی؟ چرا از این قرصا زیاد میخوری خاله؟ خاله میخوای برگردی شکل جرعه ی نور بری سمت برکه ی نور؟  

این متن نسخه pdf من بود که نویسنده اش شهروز براری صیقلانی بابعبارتی شین براری   قید شده. من این pdfرو پارسال دانلود کرده بودم. خب عجیب نیستش .

چون مثل    رویای صادقه هستش دیگه

پاسخ:
اگه ممکنه شما به ما هم یاد بده اینطور رویای صادقه ببینیم 

چرا چرت نوشته خبرگزاری تسنیم

توی داستانش ک من دوساله خونده بودمش  نوشته : خاله آزاده  شما نام داری؟ 

علامت سوال گذاشته ، یعنی داره میپرسه.

درضمن دو صفحه که نوشته بودش توی دفتر دختر چهار سالش گندم ،  وصیت نبوده بلکه حلالیت طلبیده از گندم. 

بعدشم  چرت میگه ، چون  نوشته توی داستان که نیلیا پرسید از اون فرد که دخترت گندم هفت سالشه؟ 

درحالیکه گندم چهار سال داره.

خب اسم ها تصادفی شبیه در اومده 

جایی هم که نیلیا میگه پنج قدم از عید چهارده  دوصفر پیش رفتم و دیدم خاله ازاده داره .....   (اشتباه در میاد چون ازاده نامداری در پنجم فروردین نمرده که ،  خبرش هفتم اعللم شد  چون مادرش هفتم پیدا کرده جسد رو) 

پس الکی بزرگنمایی میکنه میکنه تسنیم. ولی دویچله رو قبول دارم

پاسخ:
والا از بس که واضح هست که شما داری چرت میگی که  من هیچ چی نگم بهتره

چرا چرت نوشته خبرگزاری تسنیم

توی داستانش ک من دوساله خونده بودمش  نوشته : خاله آزاده  شما نام داری؟ 

علامت سوال گذاشته ، یعنی داره میپرسه.

درضمن دو صفحه که نوشته بودش توی دفتر دختر چهار سالش گندم ،  وصیت نبوده بلکه حلالیت طلبیده از گندم. 

بعدشم  چرت میگه ، چون  نوشته توی داستان که نیلیا پرسید از اون فرد که دخترت گندم هفت سالشه؟ 

درحالیکه گندم چهار سال داره.

خب اسم ها تصادفی شبیه در اومده 

جایی هم که نیلیا میگه پنج قدم از عید چهارده  دوصفر پیش رفتم و دیدم خاله ازاده داره .....   (اشتباه در میاد چون ازاده نامداری در پنجم فروردین نمرده که ،  خبرش هفتم اعللم شد  چون مادرش هفتم پیدا کرده جسد رو) 

پس الکی بزرگنمایی میکنه میکنه تسنیم. ولی دویچله رو قبول دارم

چرا چرت نوشته خبرگزاری تسنیم

توی داستانش ک من دوساله خونده بودمش  نوشته : خاله آزاده  شما نام داری؟ 

علامت سوال گذاشته ، یعنی داره میپرسه.

درضمن دو صفحه که نوشته بودش توی دفتر دختر چهار سالش گندم ،  وصیت نبوده بلکه حلالیت طلبیده از گندم. 

بعدشم  چرت میگه ، چون  نوشته توی داستان که نیلیا پرسید از اون فرد که دخترت گندم هفت سالشه؟ 

درحالیکه گندم چهار سال داره.

خب اسم ها تصادفی شبیه در اومده 

جایی هم که نیلیا میگه پنج قدم از عید چهارده  دوصفر پیش رفتم و دیدم خاله ازاده داره .....   (اشتباه در میاد چون ازاده نامداری در پنجم فروردین نمرده که ،  خبرش هفتم اعللم شد  چون مادرش هفتم پیدا کرده جسد رو) 

پس الکی بزرگنمایی میکنه میکنه تسنیم. ولی دویچله رو قبول دارم

11 Farvardin 00 ، 04:08 شبنم میرزاخانی

خدای من شما چقدر ضد نقیضی جناب ناشناس 

سیبل هدف رو اشتباه گرفتی عزیزم 

             من درست شلیک کردم . شما خودت رو انداختی جلو گلوله . یه وقت زیر تانک نرب ؟

  من زیر تریلر میخابم  زیر حرف دختر جماعت نمیخابم لاکو

29 Farvardin 00 ، 07:08 وبلاگ قصه

 منم خب داستان نیلیا رو خوندم  ،   ولی وقتی اون موقع هیچ کدوم از حوادث رخ نداده بودش  چطور میتونستم بفهمم که چه  پیشگویی جالبی درونش نهفته .  ؟

الان مثلا نوشته که صفحه ۲۸۴  پاراگراف اخر  

نیلیا گفت:    ، قد و وزنش کم بودش ، خدا  عمرش رو زیاد گذاشتش .   ریز جسه بودش ولی کم نبود . یه سرباز بودش کع تا ته صفحه شطرنج رسید ، واسه همین پسرش رو جای وزبر میزاشتن ، سریع بر میداشتن .پدرش  نگهبانی بود پیشه اش ، پیر و پیشکسوت محکم شده بود ریشه اش.  ، دم ظهری جمعه هم زیرپایی میزاشتن ، قدش برسه به میکروفون و تریبون ، ادما هزار هزار گوش میدادن به توپوقاش .  ، واسش جوک میساختن ،   توی کابوسم  اون شکل یه جن بود جنی که شکل حرف تی T بود .   جن T یهو  نفسش پایین میره ولی بالا نمیادن، قهر میکنه ، اون  زندگیش توی زمین ته میکشه،  بی کالبد و تن ،از این خونه  پر میکشه .   تقویمم یه لنگی خط وسط قرینه ی فصل بهار واستاده  بود ....

مادربزرگ با نگاهی تلخ از بالای قاب عینکش به نیلیا گفت؛

بازم خول شدی؟  پس چرا ادم نمیشی اخه بچه جون؟ هی خدایا  دنیا رو  ببین چی شده ، گربه موطرب شده 

 

خب یعنی تعبیرش چی میشه؟ یعنی اقای جنتی پدر ، قراره فوت بشه؟ 

25 Ordibehesht 00 ، 21:14 مژگان احمدی موقری

من  نسخه  قدیم رو ک خونده بودم   یادمه   که  جملش این بود     ؛ خاله ازا‌‌ د  شدی ؟ خااله  گریه چرا؟ بخند الان ازادی   اسمت خاله ازادی؟ خاله ازادی  نام داری؟ 

 

 

     کاملا  درسته .

خاله ازادی ‌،‌ نام  داری؟

خاله چطور از جعبه چوبی تلویزتلویزن اومدی بیرون؟ 

 

25 Ordibehesht 00 ، 21:20 مژگان احمدی موقری

      یکجا  هم  میگه؛   چهار قدم از  عید سال ۱۴ دو صفر  میریم جلو که توی شهر دود گرفته ، سمت محله ابادی سعادت ،  مجری از زیر چاادر در اومده و خونه خریده 

05 Khordad 00 ، 03:43 داستان کوتاه رمان عاشقانه

من ،  خونده بودمش   ولی  فکر نمیکردم  تعبیر  بشه

05 Khordad 00 ، 03:43 داستان کوتاه رمان عاشقانه

من ،  خونده بودمش   ولی  فکر نمیکردم  تعبیر  بشه

05 Khordad 00 ، 03:44 ناشناس

          منم مث  نظر  قبلی ،   ‌در  عجبم .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی