رمان اندروید

رمان داستان کوتاه ادبی
http://uppc.ir/do.php?img=13557

رمان اندروید

رمان داستان کوتاه ادبی

رمان اندروید

رمان داستان کوتاه داستان بلند
اموزش نویسندگی
از نوشته های پیج های فعال دیگه هم کپی میکنم
از نوشته های شهروز صبقلانی ، از نوشته های خاله آذر از نوشته های دختر ترشیده و .....

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • 30 Farvardin 02، 21:07 - رمان عاشقانه
    👍👍😉
نویسندگان

جوانی از درون پیر

Friday, 11 Tir 1400، 05:32 AM

 

تقریباً همه مملکت مرا می شناسند اگر هم نگویم همه مردم لااقل همه جامعه ادبی مرا می‌شناسند. جایزه ای ترتیب داده اند به نام من و لوحش که به برندگان می‌دهند سردیس من است. تمام نویسندگان جوان از سرتاسر کشور همه ساله می نویسند و می کوشند تا برگزیده این جایزه شوند که بتوانند ۱۰ جلسه کلاس با من بگذرانند. چند سالی است که دیگر نمی نویسم از بیشتر فعالیت‌های شغلی ام فاصله گرفته ام و از میان تمام کارهایی که در دوران جوانی و و اوج شهرت می کردم به آموزش همین چند جوان پر از امید و آرزو انگیزه بسنده کرده ام. نور امیدی که در چشمانشان سوسو می زنند و تلاش و پیگیری هایشان برای نوشتن و نویسنده شدن را می ستایم .
دیگر حوصله جلسات نقد، جلسات ظرفیت سنجی دانشکده، تماس‌های تصویری با استادان دانشگاه های خارجه را ندارم. کرسی ام در دانشگاه را نیز به جوانی که سال ها در امر آموزش مرا یاری میداد سپردم. یک ماه بعد از اینکه بر کرسی من تکیه زد ازدواج کرد و من را هم به مراسم عروسی اش دعوت نمود. سالها دل در گروی دختری داشت که مشغول تحصیل ادبیات نمایشی در دانشکده خودمان بود. گویا خانواده دخترک شرط شغل و کار و درامد رسمی و ردیف حقوقی و بیمه با تمام مزایای گذاشته بودند .از این رو دستیاری من به کار جوانک نمی‌آمد و حدس میزنم در تمام لحظاتی که ورقه های دانشجویی هایم را تصحیح می کرد یا برایشان کلاس رفع اشکال برگزار می نمود آرزوی بازنشستگی مرا -اگر خیلی بخواهیم خوشبین باشیم -در سر می پروراند. الان که با خودم فکر می کنم به این نتیجه میرسم که ای کاش زودتر دست از دفتر و اتاقم در دانشگاه میکشیدم که هم آن جوان زودتر به مراد دلش می رسید، هم من زودتر به این روستا می آمدم .
اینجا برای خودم باغی دست و پا کرده ام. کلبه ای چوبی ساخته ام و این روزهای آخر را اینجا می گذراندم.اوایل خبرنگارها زیاد به اینجا می‌آمدند از کلبهام و از محوطه باغ عکس و فیلم می‌گرفتند و سوالات مختلف می پرسیدند. روزنامه ها و مجلات انباشته شده بود از عکس های من در لباس پاره پوره و کثیف کشاورزی و کلبه ام و از این دست چیزها .حالا که حدود دو سال می گذرد دیگر کسی سراغی از من و سبک زندگی عجیب نویسنده معروف نمی‌گیرد .همان بهتر! اینگونه راحت ترم.
 اینجا تنها زندگی می کنم. زنم قبول نکرد که بیاید. گفت آخر عمری حوصله و پای دویدن دنبال غاز و دوشیدن گاو را ندارد. در همان عمارت شهری اش ماند. بچه ها حواسشان بهش هست. روزانه سر می‌زنند و احوالش را جویا می شوند. حالش با خواهرش و دوستانش خوب است.از بودن در جمع آدم ها لذت می برد. برخلاف من که دست آدمها به اینجا پناه آوردم .
ندیدن آدم ها مزایا و معایبی دارد .برای آدم درون گرایی مانند من ارتباط و صحبت و معاشرت با دیگران عذاب‌آور است. یادم می آید که چقدر مواظب کلماتم بودم تا مبادا مخاطبم آزرده شودیا وجه با ادبم که همه‌جا نماینده بودم خدشه دار شود .به همین دلیل بیشتر اطرافیانم مرا آدمی خشک و جدی می دانند، در حالی که اینطور نیست .از کسانی که مرا خشک ،جدی ،منظم، با ادب خطاب می کنند متنفرم .با اینکه خودم خود را اینگونه نشان دادم اما از کسانی که مرا اینگونه پذیرفتته اند متنفرم. من هم دلم می خواهد شوخی کنم ،بخندم دلم میخواهد آدم‌ها در کنارم راحت باشند، ماسک ادب و احترام را بردارند ،دلم می‌خواهد از علایق و زندگی روزمره شان برایم بگویند نه برنامه ها و موفقیت ها و هدف ها و مقالات ...
همه چیز در خانه هم به همین منوال می گذشت شوخی و اصل انسانیت بچه ها همواره برای مادرشان بود. کنار او میخندیدند، می گریستند ،عاشق می شدند ،دل می باختند، ناراحت و ناامید می‌شدند. اما زمانی که قرار بود با پدرشان حرف بزنند گویا عصایی را از ساعت‌ها قبل آماده کرده قوررت می‌دادند، فرهنگ لغت را باز می کردند و کلمات قلمبه سلمبه اش را یادداشت می کردند و به خاطر می سپردند، زندگینامه افراد موفق را می خواندند تا مبادا جلوی پدرشان کم بگذارند. صورت ها جدی ،لبخند ها خورده و چشم ها دوخته می شد. انگشتان دستها را در هم حلقه می‌کردند و آماده صحبت و وقت گذراندن با ابولهل ادب و مجسمه احترام می شدند. نمی دانم چرا هیچ وقت تلاش نکردم تا این جو ،این روش برخورد، این فضایی که بین خودم و بچه‌ها ایجاد شده بود را بشکنم. همیشه تا مرز گفتن جمله ای ،چیزی که آن جو رسمی لعنتی را بشکند میرفتم اما نمی شد .جایش را ((بسیار عالی ))،((امیدوارم موفق باشی))،(( نظرت درباره فلان مکتب چیست ))می آمد و من هربار در درون می شکستم و خود را بروز نمی‌دادم.زبانم یاری نمی کرد تا راهکارهای قلبم برای نزدیک شدن به فرزندانم را اجرایی کنم.همین منوال سال‌ها در خانه و دانشگاه پیش رفت. هر جا هر کس مرا دید دست به سینه گذاشت ،ادای احترامی کرد و گذشت، ماسکش را در آورد تا دفعه بعدی که مرا میبیند دوباره به صورت بزند. این است که اینجا با درخت ها و گیاهانم راحت ترم. ]نها هر حسی که نسبت به من دارند راحت و بی رودربایستی میگویند و من هم همین طور .
فرزندانم کمتر به اینجا می آیند خدا را شکر همه به آن اهداف و موفقیت هایی که در دوران کودکی و نوجوانی شان با مادرشان تمرین می کردند تا جلوی من بدون تپق تکرار کنند دست یافتند. گمان می‌کنم کاربردم را برایشان از دست دادم. کسی  در این حوالی زندگی نمی کند. راحت و بلند بلند با گیاهانم صحبت می کنم. راستش را بخواهید گاهی اوقات می ترسم کسی مرا در این حال ببیند و فکر کند دیوانه ام .نه اینکه به دیگران بگوید و آبرویم را ببرد. نه! همین که آن شخص تنها به فکرش خطور کند که دیوانه هم برایم بسیار سنگین و دردناک است. به همین خاطر اخیراً کمی آرام تر با درختان و گیاهانم صحبت می کنم. آنها هم با من صحبت می کنند. بیشتر شبها. زمزمه می کنند و مرا می ترسانند. ذوق ادبی ام دوباره گل کرد! با  خودم قرار گذاشته بودم این شرح حال خود نوشته را به ساده ترین نثر ممکن بنویسم. خوب ساده تر می گویم. شبها تنها میترسم .باد برگهای درختان را می‌لرزاند و در تاریکی و تنهایی محض ترس  سراسر وجودم را فرا می گیرد. در اوج ترس که پتو را تا بیخ گردن بالا کشیده ام با خودم می گویم :((تمام عمرم صرف چه شد که حالا تنها و بی کس این گوشه افتاده و از ترس می لرزم؟ چه چیزی بدست آوردن؟)) اسم کتاب هایم را در ذهنم مرور می کنم. سبکهایی که به نوشته هایم نسبت میدهند را از ذهن می گذرانم .مراسم های تجلیل و بزرگداشت را به خاطر می آورم. اما هیچ !هیچ چیزی نمی تواند مرا آرام کند. همچنان می ترسم و می لرزم. به دنبال چیزی میگردم که کمی آرامم کند اما هیچ چیزی نیست .هیچ چیزی به دست نیاورده ام. ترس ادامه می دهد. یاس و ناامیدی هم افزوده می شود. از این پهلو به آن پهلو می شوم تا سرانجام به خواب میروم .
صبح خسته و کوفته از خواب برمی خیزم دلهره های شب گذشته حال برایم خنده‌دار است .نگاه کردن به پنجره خنده هایم را دو چندان میکند. شب ها از ترس جرئت نگاه کردن به پنجره را ندارم. اما الان به درختان پشتش زل زده ام. می دانم تمام این لرز و دلهره امشب دوباره تکرار خواهد شد اما فعلاً کاری به کارم ندارند. خدا را چه دیدی! شاید امروز نقطه آرامش بخشی در ذهنم یافتم و آن را سلاحی برای مبارزه با دلهره های شبانه کردم .گاهی فکر می کنم که این ترس و دلهره از چیست ؟ارواح خبیثه، جن، قاتل، حیوانات ترسناک و وحشی؟ نه! به نظرم اینها ترسناک نیستند. من می ترسم اما نمی دانم دلیلش چیست. می گردم اما نمی یابم. خسته میشوم و پی کارهای روزانه خود می روم.
لباس های کارم را از روی بند برمی دارم. روز قبل و بعد از اتمام کار شستمشان و تا صبح امروز خشک شدند. پیراهن کارم پیراهن سفید دامادی ام است .زنم بفهمد خیلی ناراحت میشود خیلی برایم گشاد شده است. آب رفته ام.  صدای ضعیفی از اعماق ذهنم ندا می دهد :((چه چیزی به دست آورد ه ای؟ درازای جوانی از دست رفته حالا چه داری؟ مرگ در تنهایی؟)) لباسم را به تن می کنم و سراغ گیاهان و درختان می روم. بازهم حلزونها! برگ های بادمجان جوانم را نیم خور کرده اند.دلم نمی آید برای شان سم بریزم. آن ها هم دست بردار نیستند. نمی گذارند بادمجان هایم به محصول برسند. البته به این چندتا کمی رحم کرده‌اند. منصفانه خوردند. شلخته درو کرده‌اند تا به من خوشه چین هم چیزی برسد. گوجه هایم سرحالند. فکر کنم دو هفته با بار دادن فاصله دارند .عاشق عطر برگ هایشان هستم. برگهای گوجه هایم هم مثل بادمجان‌ها زخمی است. با این تفاوت که برای گوجه ها من حلزون هستم. رایحه شان مستم میکند ،به دنیای دیگری می کشاندم. چند بار به ذهنم خطور کرده بود که مقداری از برگهای گوجه را شب ها کنار سر بگذارم تا شاید کمی از ترس و استرس شبانه ام بکاهند اما منصرف شدم .ترسیدم بوی عطر آرامش بخش برگهای گوجه با حس ترس در ذهنم علامت گذاری شود و لذت بوییدن شان در روز را از دست بدهم. خیار هم دارم. بوته های خیار سرپا و جوان به دور چوب های قیم شان پیچیده اند و هرروز کامم را با میوه آبدار شان تر میکند .خاصیت خیار های محلی برخلاف خیارهای گلخانه‌ای این است که روی پوستشان برآمدگی هایی دارند که جویدن شان را لذت بخش تر میکند .
بعد از رسیدگی به بوته های نوبت به درختان می رسد. صنوبرهای جوانی که بیشتر فضای باغم را به خودشان اختصاص داده اند. زمستان پارسال کاشتمشان و زیاد از عمرشان نمیگذرد. نازک و رنجور هستند.چندتایشان دوام نیاوردند و خشک شدند. من هم آنچنان در باغبانی مهارت ندارم که علتش را دریابم. به هر حال رسیدگی بهشان وقت و انرژی زیادی از من میگیرد. چاه نیمه عمیقی حفر کرده‌ام و هر روز موتور آبی را رویش میگذارم و صنوبر هایم را آبیاری میکنم. موتور آب سنگین است .کشان کشان از انباری تا چاه می‌آورمش و بعد باید بیست دقیقه یک جا بشینم تا نفسم بالا بیاید. واقعاً خیلی پیر شدم .بعد از بیست دقیقه کم کم نفسم سرجایش می آید.نخ هندل را با تمام قدرتم میکشم اما انگار زورم برای روشن کردن موتور کافی نیست .باز هم تلاش می کنم اما باز هم نمی شود .نیروی کافی را به نخ هندل وارد نمی کنم.نوای مغزم دوباره بیدار می شود:(( تمام قدرت و نیروی جوانیت را در ازای چه از دست دادی؟)) کمی قدم میزنم تا صدایش خاموش شود.کمی به دست هایم ورزش می دهند تا شاید نیروی لازم برای روشن کردن موتور به بازوهایم بریزد .دوباره، سه باره تلاش می کنم و نهایتاً موفق میشم .موتور با سر و صدای بسیار شروع به کار می کند. دود سیاهی از آن برمی‌خیزد و آب صاف و سرد از چاه به سمت صنوبر هایم روانه می شود. جریان آب را دوست دارم می توانم ساعت ها بنشینم و قدم زدن آب روی خاک تشنه زیر پای صنوبرها را نگاه کنم و معمولاً هم این کار را می کنم .زیر بید مجنونم می‌نشینم و مشغول تماشای آب میشوم.
 اینجا را خیلی بیشتر از شهر، دانشگاه و حتی دفترم دوست دارم. نمی دانم چه شد که پنجاه سال پیش تصمیم گرفتم به شهر بروم. الان که فکر می کنم تصمیمم اصلاً منطقی به نظر نمی آید. من معلم روستا بودم و در کنارش جسته گریخته می نوشتم. نمی دانم چه شد، چرا یهو به سرم زد که انتقالی نوشتم و رفتم شهر.برای یک نویسنده شهر و روستا فرقی ندارد. تازه روستا بهترم هست.راحت تر می شود فکر کرد سکوتش بیشتر است و راحت تر می شود نوشت. برای یک معلم هم شهر و روستا فرق ندارد. اتفاقاً برای یک معلم نیز روستا بهتر است .بچه ها ساده تر و اولیا شان کم توقع تر و کار معلم آسانتر .پس چه شد که درست بعد از ازدواجم تصمیم گرفتم به شهر بروم ؟مگر روستا چه مشکلی داشت ؟کجای خانه پدری بد بود؟ یادم هست که زنم خیلی اصرار می کرد. دوستانم و دوستانش را  بر سرم می کوفت و دائم از پیشرفت و مدرن بودن و کلاس این جور چیزها حرف میزد. میگفت عقب افتادیم. نه !تقصیر اون نبود.اصرار می‌کرد اما تصمیم نهایی را خودم گرفتم .اگر می خواستم  می‌توانستم بمانم .ولی تصمیم گرفتم که بروم .علتش را نمی‌دانم و هر چه فکر می کنم هم به یادم نمی آید. شاید به آمال و آرزوهای جوانی مربوط شود. اما آنان را هم درک نمی کنم.وقتی ۱۹ سال داشتم زیر همین درخت می نشستم و کتاب می خواندم. جنایت و مکافات. چه قدر با راسکلنیکف احساس نزدیکی می کردم .به خود حق جنایت می دادم .خود را مرد بزرگی می دیدم که زاده شده تا جهان و قوانین اش را تغییر دهد. به قسمت های اوج سخنرانی راسکولنیکف که میرسیدم کتاب را می‌بستم و زیر درخت برای جمعیت نامرئی طرفدارانم که نامم را هماهنگ و بسیار بلند فریاد می زدند سخنرانی می‌کردم .عاشق تنهایی و کتاب‌هایم بودم. دوست داشتم مثل داستایوفسکی، تولستوی ،دیکنز و.. جاودانه شوم. کتاب‌هایم را همه جهان بخوانند. اما الان که فکر می کنم از خود می پرسم :((آیا واقعا این چیزی بود که میخواستم؟)) تقریباً به همه آن آرزوهای دور و دراز رسیده‌ام. اما هیچ حس رضایت یا آسودگی خاصی ندارم.تمام آن طرفداران نامرئی تبدیل به طرفداران واقعی شده‌اند، بارها نامم را فریاد زده اند ، بهشان امضا داده ام،اما هیچ خبری از آن شوری که طرفداران نامرئی زیر درخت برایم ایجاد می‌کردند نبود. یک جا اشتباهی رخ داده. یک جای مسیر را اشتباه رفته ام.شاید همه ی این آرزو ها خواسته های ذهنم بوده نه قلبم.شاید هم بر عکس. به هر حال الان و اینجا یکی از این دو بسیار ناراحت و ناراضی ست. ۵۰ سال پیش زیر همین درخت بدون اینکه هیچ دارایی ،افتخار یا چیز دیگری داشته باشم خوشبخت ترین و قدرتمندترین فرد زمین بودم .خود را منجی جامعه می دانستم .شبها راحت می خوابیدم. رویا می دیدم و از فرط شیرینی شان دلم نمی خواست بیدار شوم .حالا بعد از پنجاه سال دوباره به زیر همین درخت برگشتم با کوله‌باری از کتاب و تجلیل و تشویق و ثروت. اما شبها از فرط ترس بر خود می‌لرزم. این ترس فریاد چیست ؟ رویاهایم محقق شده اند اما دلم پوسیده است. نمی‌دانم چه معنایی دارد،نمی دانم چه اشتباهی مرا به اینجا کشیده، اما هرچه می کوشم جرأت نمی‌کنم برگردم به زندگی که گذرانده‌ام نگاه کنم. گاهی فکر می کنم که آن جوان پرو و شوق که ساعت‌ها در گرمای آفتاب زیر درخت کتاب می‌خواند و رویابافی می‌کرد کس دیگری بوده است و من جایی در میانه زندگی اش با او تعویض شده ام بدون اینکه هیچ کداممان متوجه شیم. او رویای مرا زندگی کرد و من رویای او را. شاید الان او هم در گوشه ای از دنیا تنها و زیر درختی نشسته باشد و از اینکه به همه چیز رسیده و حس می‌کند هیچ ندارد متعجب باشد. نمی دانم شاید این چیزی نبود که میخواستم. تمام زندگی پشت سرم که دیگران سراسر افتخار ،موفقیت و رویایی می بینند برایم به مثابه سلول تاریکی شده که مرا در خود حبس کرده است. تنها یک پنجره روشن در انتهای این سلول تاریک و مخوف میبینم. پنجره روشنی که حتی از نگاه کردن به آن می ترسم اما نیرویی مرا به سوی آن می راند. چه بخواهم چه نخواهم به سمت پنجره روشن می روم .کسی چه می‌داند شاید همین پنجره روشن مرا  از تمام تاریکی های این سلول، ترس های شبانه و حسرت های زندگی سراسر افتخارم رهایی بخشد.
 صنوبرها سیراب شدند. خورشید کم کم غروب می کند. باید بروم و موتور را خاموش کنم و آماده شب شوم. باد برگهای صنوبر ها را می لرزاند. گویی دستهایشان را از خوشحالی به هم میمالنند.گویی آنها هم منتظر شب و ضیافت پنجره هستند

      شین براری  بازنشر  همبودگاه   امین قربانی 

نظرات  (۲۳)

07 Azar 00 ، 10:24 ع . شکیبا

سلام

من تعجب مي كنم از پيام شما در باره شهدا !!!

شما ماشاءالله اهل داستان و هنر هستید . اگر یک داستان سرو ته نداشته باشه کسی طالبش نمیشه. زندگی و شهادت هر شهیدی یک داستان واقعی داره که اگر با هنر و ادبیات ارائه بشه همه کس طالب اون میشه.

وصیتنامه یه شهید کافیه تا ما از خواب بیدار بشیم و قدر فداکاری اونها رو بدونیم.

حالا دو شهید

صد شهید

هزار شهید

صدهزار شهید

200 هزار شهید و بالاتر جونشون رو و زندگی قشنگشون رو فدا کردند تا ما در امنیت و آرامش زندگی کنیم و قشنگ و رومانتیک زندگی کنیم. 

 

ای کاش امثال شین براری یک داستان فقط یک داستان کوتاه در مورد زندگی یک شهید می نوشتند تا شما که علاقمند به او و داستانهایش هستید متوجه قدر و منزلت شهدا می شدید.

 

بعد هم اول جنگ و آخر جنگ نداره. همه اش دفاع مقدس بوده. همه اش جنگ عراق بوده با ما نه برعکس. تازه آمریکا و 37 کشور پشتیبانی و کمکش می کردند. همین که ما بعد از این هجوم وحشیانه و 8 سال مقاومت کشورمون سالم مونده و یک وجبش دست اونها نیفتاده این پیروزیه. ولی عراق چی ؟ بعد صدام لعنتی دست آمریکایی های لعنتی افتاد و بعد داعشی ها اومدند که ما نجاتشون دادیم و هنوز یک حکومت مقتدر و قوی ندارند.

در عملیات حاج عمران که عده  زیادی شهید دادیم در خرداد 65 بوده و عراق قصد حمله کرده بود که پیرانشهر را مثل خرمشهر و سوسنگرد بگیره ولی شهدای ما رفتند با جونشون جلوی لشکرهای مجهز صدام رو گرفتند . شما مطالعه کن اگر حرف من دروغ بود هرچی دلت میخواد بگو.

 

به هر حال امیدارم بی انصافی نکنید و در حد یک داستان غیر واقعی برای زندگی شهدا ارزش قائل باشید. یا علی

پاسخ:
به شین براری  اطلاع دادم  جمله تون رو که نوشته بودید   کاش یه داستان از شهدا می‌نوشت.   و  گفت  :   باشه  اگه    بنویسم  از شهدای  این روزها  می‌نویسم.     گفتم ینی چی؟    گفت    از جوانی که  یک هفته ازدواج کرده بود  و  پول  از  خودشون  قرض کرده بود  سه میلیون تومن   تا بره از  طارم  هندوانه با وانت بیاره  و توی خیابان های  کرج  بفروشه و   اون ذوق زندگی جدیدش رو داشت  و  بی خبر از جو سیاسی کشور ‌    اون تقریبا  نصف  بار خودش رو فروخته بود که  خیابون‌ها  در آبان  سال قبل شلوغ شد     و اون براش نبود  که پول بنزین گرون شده .  و  ایستاد بلکه  بقیه هندوانه هاش رو بفروشه  که   تیر  غیب  بهش گرفت  و فوت  شد  ‌ ‌ اون  نه تظاهرات کرده بود و نه اعتراض  .      بلکه آخرین تماس تلفنی اش با  کسی بود که ازش پول قرض کرده بود   و   بهش گفته بود که  پولش رو  در آورده و الان هرچی هندوانه مونده براش   سود محسوب میشه  و اینکه ازش قدردانی می‌کرد   که  تماس نیمه کاره موند و صدای شلیک  پیچید  .....     جسدش رو هم  به زور پس دادند .   چون اون رو جز  تظاهر کنندگان  محسوب کرده و  بابت تحویلش  پول  تیر  طلب کردن .      و تیر به صورتش خورده بود ‌   .  و ناشیانه  تیر رو  از جمجمه خارج کرده بودند تا  آتو و مدرک ندن دست کسی .      اون فوت شد و همسرش  باردار  بود ‌  الان بچه اش  بی پدر  داره بزرگ میشه ‌  .  شهید معنای گسترده ای داره  . حتی اونی که در راه  کسل رزق و روزی هلال    داره تلاش میکنه تا یه لقمه نون سر سفره ببره    و در این راه  دچار مرگ میشه  شهید محسوب میشه .                این  روایتی بود که  از دهان شین براری  شنیدم .    کاش خودش بیاد و تایید کنه که من  دارم  صادقانه  میگم . 
14 Esfand 00 ، 12:05 راحله نباتی

این داستان رو  شین براری بعنوان  بداهه نویسی  در  همبودگاه  ثبت کرد و آقای امین قربانی  در اینجا بازنشر کردن .   من موندم  ک  پرچم  شهادت پرستی  در قسمت نظرات این مطلب چه میکنه .    و  ع_شکیبا ی  غریبه آشنا  در اینجا  جوال کدام مطلب رو داده ؟        به قول شین براری  که    نوشته بود برام  که    ع_ شکیبا    دقیقا یکی  از ماست  ولی  با  نگاهی   محترم و  زاویه ای  منحصر بفرد خودش در نگرش به روزگار .   این روزها  اینقدر  بحث های  عین شکیبا با  ملیکا و محدثه  و  قربانی  رو  خوندم  که    واقعن   احساس  میکنم  ع_شکیبا  با  آدمای  خشک و بی منطق  تفادت داره   .  و   بطور ناخودآگاه  احترام و ارادت خاصی بهش پیدا کردم .      من خودم  هم در وبلاگ دیگری  از صفحات دوستان  حسابی بهش حمله کرده بودم  و مربوط به قدیم میشه ‌    ازش دلجویی میکنم .     نمیدونم چرا  ۸رفهای آقای براری  آب سردی به آتش زیر خاکستر من شد  و   احساس کردم  دارم اشتباه قضاوت میکنم راجع بهش.      #ع_شکیبا 

14 Esfand 00 ، 12:06 راحله نباتی

این داستان رو  شین براری بعنوان  بداهه نویسی  در  همبودگاه  ثبت کرد و آقای امین قربانی  در اینجا بازنشر کردن .   من موندم  ک  پرچم  شهادت پرستی  در قسمت نظرات این مطلب چه میکنه .    و  ع_شکیبا ی  غریبه آشنا  در اینجا  جوال کدام مطلب رو داده ؟        به قول شین براری  که    نوشته بود برام  که    ع_ شکیبا    دقیقا یکی  از ماست  ولی  با  نگاهی   محترم و  زاویه ای  منحصر بفرد خودش در نگرش به روزگار .   این روزها  اینقدر  بحث های  عین شکیبا با  ملیکا و محدثه  و  قربانی  رو  خوندم  که    واقعن   احساس  میکنم  ع_شکیبا  با  آدمای  خشک و بی منطق  تفادت داره   .  و   بطور ناخودآگاه  احترام و ارادت خاصی بهش پیدا کردم .      من خودم  هم در وبلاگ دیگری  از صفحات دوستان  حسابی بهش حمله کرده بودم  و مربوط به قدیم میشه ‌    ازش دلجویی میکنم .     نمیدونم چرا  ۸رفهای آقای براری  آب سردی به آتش زیر خاکستر من شد  و   احساس کردم  دارم اشتباه قضاوت میکنم راجع بهش.      #ع_شکیبا 

14 Esfand 00 ، 12:19 ناشناس

سه میلیون نبود  راحله جان ‌   سی میلیون بود ‌     .   پول مهم نیست .  ولی تایید میکنم   صحت  ادعای تو رو .  و  حاضرم اسم مرحوم رو  بگم  و آدرسش  رو .          اولین تماس  با  گوشی همراهش  بعد  شهادت با موبایل  برادر  بزرگش گرفته شد توسط یک غریبه و رهگذر و  بی تعارف و بی مقدمه گفت که   تیر خورده به صورتش و بینی اش .              لطفا  شین براری بیاد و  نشون بده پای حق واستاده و تایید کنه . 

پاسخ:
   آقای براری  توی سفر درمانی و قرنطینه ی  پاریس  هست  .   ۲۷  جراحی مغز باز واسه  مشکل قدیمی قسمت آیینه ای دو نیمکره ی مغز .       مگه  خبر نداری  ناشناس جان .      گمون نکنم   بخواد ببینه این درخواست رو تا جواب بده ‌        براش دعا نمیکنم . چون    اون  جاش  توی  آدمک های  زمینی نیست   و بخواد بیاد باز زجر بکشه ‌      همون بهتر که برگرده پیش خدا ‌      خودش که اگه بود الان میگفت   خب   صحیح تر این هست که فرصت باشه تا به  به دیگران خدمت  کنم .         گریه ام گرفت ‌   
14 Esfand 00 ، 12:20 راحله نباتی

منتظریم   آقای براری 

14 Esfand 00 ، 12:27 ع . شکیبا

سلام

اونم خوبه . بالاخره از هیچ بهتره.

اگر اون شخص هم مظلوم و بی گناه کشته شده اجر شهید داره چون قاتلش کسانی بودند که فتنه را طراحی کردند . مخصوصا اون کسی که صبح جمعه از خواب بیدار شد و تازه فهمید که بنزین گروه شده !!!!

بعدها خواهید فهمید که طراحی و اجرای فتنه 88 دست کیا بود. از صهیونیست ها گرفته تا سرویس های جاسوسی انگلیس و آمریکا با عربستان  و عوامل خائن داخلی مثل تاجزاده و رفقاش.

یاعلی

پاسخ:
اینو باهات هم نظرم که مقصر  اونی هست که خوابید و صبح جمعه پا شد و فهمید گران شده .      لعنت بهش 
14 Esfand 00 ، 14:11 ع . شکیبا

عجب ! جای شهید و جلاد عوض میشه یعنی این !

هر چی منافقه که تو آشوب و اغتشاش کشته شده میشه شهید و هرچی شهیده که یا تو جنگ جلوی دشمن ایستاده یا جلوی اشرار و منافقین وایساده و از امنیت و ناموس این مردم دفاع کرده میشه هیچ ! واقعا که ؟!

 

بذار شهید و جلاد را تعریف کنیم:

وقتی حکومت اسلامی تشکیل میشه هر کسی که در راه حفاظتش دفاع کنه تا کشته بشه میشه شهید.

و هر کسی که مقابلش قرار بگیره و مردم رو کشتار کنه جلاده . حالا چه منافقین داخلی یا خارجی باشه یا اشرار و اراذل و اوباش که به منظور اغتشاش و برهم زدن نظم و امنیت جامعه و کشور و جهت آرامش و آسایش مردم مسلمان اقدام کنند.

امیرالمومنین در جنگ جمل 4000 منافق و مخالف را به درک واصل کرد خودشون راه جهنم انتخاب کردند.

 

 

پاسخ:
حق با شماست
14 Esfand 00 ، 14:28 هابیلیان

اسامی 17000 نفر شهدای ترور

 

سیروس    اباذری اسکوئی    عباسقلی    آذربایجان شرقی    1344/02/05    سرباز
اکبر    اباذری شهرضا    اسماعیل    اصفهان    1343/02/08    سرباز
نجیب    اباذری گورچین قلعه    حاجی آقا    آذربایجان غربی    1338/03/17    سرباز
علی اصغر    ابارشی    رمضان علی    خراسان    1341/07/03    
غلامحسین    ابافت    سیدلازم    چهارمحال و بختیاری    1332//    کارمند
شهمراد    ابدالی چراغ    پاپیاحمد    لرستان    1330/04/11    راننده پایه دو
عبدالله    ابرازه    عین الله    آذربایجان شرقی    1309/06/09    کشاورز
وارتان    ابراهامیان    نرسس    اصفهان    1339/01/01    سرباز
قربانعلی    ابراهیمی    رستم‌علی            
ابوالقاسم    ابراهیمی    قربانعلی            
عبدالله    ابراهیم    یدالله    تهران    1325/02/08    نظامی
موسی    ابراهیم    محمد    آذربایجان غربی    1324/01/01    مبارزعراقی
اکبر    ابراهیم پور    رحیم    مازندران    1342/06/02    سرباز
بایزید    ابراهیم پور    صالح    آذربایجان غربی    1348/03/05    پیشمرگ کرد
حاجی     ابراهیم پور    ابراهیم    آذربایجان غربی    1289/04/09    پیشمرگ کرد
حسن    ابراهیم پور    رضا    آذربایجان غربی    1340/02/10    دولتی
حسین علی    ابراهیم پور    عزیزالله    مازندران    1343/09/03    پاسدار
سلطان    ابراهیم پور    مراد    آذربایجان غربی    1343/03/04    
عباس    ابراهیم پور    علی اکبر    آذربایجان غربی    1330/07/11    دولتی
علی    ابراهیم پور    محمود    آذربایجان غربی    1333/12/05    
قربانعلی    ابراهیم پور    خلیل    آذربایجان شرقی    1340/02/12    سرباز
محمدتقی    ابراهیم پور    اسماعیل    آذربایجان شرقی    1340/09/21    سرباز
رحیم    ابراهیم پورخیاطی    ابراهیم    آذربایجان شرقی    1339/01/11    پاسدار
هوشنگ    ابراهیم پورمقدم    ابراهیم    آذربایجان غربی    1336/09/18    دولتی
علی اکبر    ابراهیم نژاد    حضرتقلی    خراسان    1340/10/15    سرباز
محبوب    ابراهیم نژاد    محمد    آذربایجان غربی    1316//    دولتی
قنبر    ابراهیم اژدری    علی    آذربایجان غربی    1328/07/15    معلم
پرویز    ابراهیم آبادی    محمد    قزوین    1349/10/12    پاسدار
محمد    ابراهیم حسین    ابراهیم    آذربایجان غربی    1336//    پیشمرگ کرد
سیف الله    ابراهیم خانی    حاج آقا    همدان    1336/09/05    پاسدار
امیر    ابراهیم دربندی    علی اصغر    تهران    1333/01/01    دانشجو
ابراهیم    ابراهیم زاده    قادر    آذربایجان غربی    1326/00/00    پیشمرگ کرد
ابراهیم    ابراهیم زاده    محمدرضا    خراسان    1348/11/02    پاسدار
ابوالفضل    ابراهیم زاده    علی    آذربایجان شرقی    1338/07/20    سرباز
ابوبکر    ابراهیم زاده    علی    آذربایجان غربی    1324/01/26    دولتی
جواد    ابراهیم زاده    اسماعیل    گیلان    1337//    دولتی
حسن    ابراهیم زاده    محمد    کردستان     1332/05/01    کشاورز
خالد    ابراهیم زاده    احمد    آذربایجان غربی    1341/03/12    پیشمرگ کرد
علی    ابراهیم زاده    احمد    آذربایجان غربی    13/00/00    آزاد
علیرضا    ابراهیم زاده    حسین    گیلان    1348/12/15    پاسدار
فرامرز    ابراهیم زاده    صادق    آذربایجان غربی    1346/02/17    آزاد
قدرت    ابراهیم زاده    علی    آذربایجان غربی    1337/02/01    آزاد
محمد    ابراهیم زاده    رسول    آذربایجان غربی    1344/06/    دولتی
ناصر    ابراهیم زاده    علی    آذربایجان شرقی    1362/11/26    سرباز
پیمان    ابراهیم زاده                
رضا    ابراهیم زاده جرقویه    محمد    اصفهان    1348/04/15    کارگر
سیدمهدی    ابراهیم زاده ریحانی    علی    آذربایجان شرقی    1341/10/01    سرباز
علی اصغر    ابراهیم زاده صفار    حسین علی    تهران    1316/01/09    بزاز
حسن    ابراهیم زاده قمی    محمود    قم    1348/02/27    پاسدار
رحمان    ابراهیم صحیح آور    احمد    آذربایجان غربی    1349/04/01    سرباز
مظاهر    ابراهیم گیلانی    محمدعلی    مازندران    1343/02/10    سرباز
اسماعیل    ابراهیم نیا    موسی    اردبیل    1345/04/01    پاسدار
ابراهیم    ابراهیمی     رحمن    آذربایجان غربی    1307/04/06    دولتی
ابراهیم    ابراهیمی     اسماعیل    آذربایجان غربی    1348/03/03    دولتی
ابراهیم    ابراهیمی     اسماعیل    کردستان     1316/04/07    بسیجی
احمد    ابراهیمی     سلطان    آذربایجان غربی    1342/02/18    دولتی
احمد    ابراهیمی     عبدالله    کردستان     1344/04/06    سرباز
احمد    ابراهیمی     ابراهیم    مازندران    1340/07/04    سرباز
احمد    ابراهیمی     اسماعیل    گلستان    1342/08/07    سرباز
اکبر    ابراهیمی     بالاجه    اردبیل    1339/08/05    کشاورز
بایرامعلی    ابراهیمی     اصلان    آذربایجان غربی    1339/04/20    دولتی
برات    ابراهیمی     مصیب    آذربایجان غربی    1347/07/02    پاسدار
پولاد    ابراهیمی     عزیز    آذربایجان شرقی    1343/07/01    سرباز
جانعلی    ابراهیمی     علی    مازندران    1333/02/02    کارگر
جهانگیر    ابراهیمی     حبیب الله    فارس    1341/12/14    راننده پایه دو
حسن    ابراهیمی     محمود    آذربایجان غربی    1313/07/02    کشاورز
حسن    ابراهیمی     خضر    آذربایجان غربی    1332/12/20    مغازه دار
حسن    ابراهیمی     علی    خراسان    1343/05/03    سرباز
حسن    ابراهیمی     تقی    فارس    1341/09/20    سرباز
حسین    ابراهیمی     ابراهیم    آذربایجان شرقی    1342/05/08    سرباز
حسین    ابراهیمی     محمود    کردستان     1331/00/00    بیکار
خالد    ابراهیمی     قادر    آذربایجان غربی    1346/05/07    دولتی
خسرو    ابراهیمی     خانعلی    تهران    1346/03/13    سرباز
رمضان    ابراهیمی     خضر    آذربایجان غربی    1349/06/01    پیشمرگ کرد
رمضان    ابراهیمی     مهدی    گیلان    1345/06/09    سرباز
زاهد    ابراهیمی     شریف    کردستان     1339/10/02    بسیجی
سرباز    ابراهیمی     محمد    مرکزی    1339/00/00    پیشمرگ کرد
سواره    ابراهیمی     سواره    آذربایجان غربی    13//    آزاد
سیدجاسم    ابراهیمی     سیدمحمد    کردستان     1342/08/07    پاسدار
سیدجلیل    ابراهیمی     سیداحمد    کردستان     1343/12/06    پاسدار
ظهرالدین    ابراهیمی     امیر    خراسان    1345/12/29    سرباز
عابد    ابراهیمی     حمید    آذربایجان غربی    1345/07/01    دولتی
عباس    ابراهیمی     بدرعلی    آذربایجان غربی    1326/01/01    دولتی
عباس    ابراهیمی     احمد    آذربایجان غربی    1316/03/01    پیشمرگ کرد
عبدالله    ابراهیمی     ابراهیم    آذربایجان غربی    1285/06/05    پیشمرگ کرد
عبدالله    ابراهیمی     محمد    آذربایجان غربی    1346/01/08    دولتی
عزیز    ابراهیمی     اسماعیل    آذربایجان غربی    1342/05/03    دولتی
عشقعلی    ابراهیمی     صفرعلی    همدان    1322/03/01    پاسدار
علی    ابراهیمی     قنبر    مازندران    1344/10/07    کشاورز
علی    ابراهیمی     محمدعلی    همدان    1350/06/01    پاسدار
علیرضا    ابراهیمی     شهریار    آذربایجان غربی    1338/01/01    سرباز
عیسی    ابراهیمی     صمد    گیلان    1345/01/19    دانش آموز
عیوض    ابراهیمی     فرهاد    آذربایجان غربی    1342/09/11    کارمند
غلامعلی    ابراهیمی     عین الله    تهران    1350/03/15    سرباز
فتاح    ابراهیمی     لطفعلی    آذربایجان غربی    1347/03/03    بسیجی
فرج الله    ابراهیمی     رمضان علی    قزوین    1345/04/05    کشاورز
فرهنگ    ابراهیمی     نعمت الله    قزوین    1335/02/04    بسیجی
فیروز    ابراهیمی     ابوالفضل    کردستان     1344/01/05    سرباز
قرنی    ابراهیمی     ممند    آذربایجان غربی    1343/09/06    دولتی
قنبر    ابراهیمی     ریحانعلی    اردبیل    1341/04/02    پاسدار
قنبرعلی    ابراهیمی     ابراهیم    آذربایجان غربی    1337/09/01    دولتی
کریم    ابراهیمی     رستم    کردستان     1345/04/01    کارگر
کریم    ابراهیمی     عبدالله    کردستان     1310/08/03    پاسدار
کمال    ابراهیمی     عزیز    آذربایجان غربی    1350/01/02    سرباز
لطف الله    ابراهیمی     مختار    آذربایجان غربی    1327/04/01    بسیجی
لطیف    ابراهیمی     لطف الله    کرمانشاه    1327/07/01    پاسدار
محسن    ابراهیمی     ایوب    آذربایجان شرقی    1343/04/19    سرباز
محمد    ابراهیمی     عمر    آذربایجان غربی    1287/03/09    آزاد
محمد    ابراهیمی     آقاجان    گلستان    1345/01/01    نظامی
محمدتقی    ابراهیمی     علی    خراسان    1336/10/07    جهادگر
محمدتقی    ابراهیمی     علی اصغر    سمنان    1343/03/03    کارگر
محمدحسین    ابراهیمی     امام وردی    خراسان    1339/10/01    سرباز
محمدسعید    ابراهیمی     محمدرشید    کردستان     1334/09/09    بسیجی
محمود    ابراهیمی     احمد    آذربایجان غربی    1343/06/03    دولتی
محمود    ابراهیمی     احمد    کردستان     1327/00/00    کشاورز
مصطفی    ابراهیمی     رستمعلی    آذربایجان غربی    1346/04/12    دولتی
معروف    ابراهیمی     علی    آذربایجان غربی    1338/07/02    آزاد
موسی    ابراهیمی     محمد    آذربایجان شرقی    1339/05/01    سرباز
مهدی    ابراهیمی     محمد    تهران    1334/03/21    کارمند
میکاییل    ابراهیمی     قوچ علی    آذربایجان غربی    1346/06/01    مکانیک
نقی    ابراهیمی     مولودیار    آذربایجان غربی    1345/03/01    بسیجی
ودود    ابراهیمی     اروجعلی    آذربایجان غربی    1343/03/10    پاسدار
یحیی    ابراهیمی     ماشااله    اردبیل    1338/07/14    سرباز
اکبر    ابراهیمی اشلقی    اصغر    تهران    1326/01/01    تعمیرکاردوچرخه
حسن    ابراهیمی آذر    رحمان    آذربایجان غربی    1341/04/03    آزاد
امین    ابراهیمی ثانی    محمداسماعیل    خراسان    1344/12/10    سرباز
محمد    ابراهیمی جعفری    حسین    تهران    1336/09/03    کارمند
اکبر    ابراهیمی دارسینوییه    محمود    کرمان    1345/04/01    سرباز
حمید    ابراهیمی سراجی    محمدجان    مازندران    1333/01/29    دانشجو
غلامعلی    ابراهیمی سردشت    گلمحمد    خراسان    1347/06/30    پاسدار
رهبر    ابراهیمی سیاه تن    حسین    گیلان    1337//    جهادگر
کریم    ابراهیمی نیا    عثمان    کردستان     1343/03/01    بسیجی
ابراهیم    ابراهیمی نیاری    خلیل    تهران    1331/01/01    نظامی
محمد    ابراهیمی نیگلی    کریم    کرمانشاه    1331/10/02    بسیجی
رضا    ابراهیمی وارسته    قربانعلی    تهران    1337/01/12    پاسدار
حسن    ابراهیمی وش    صفر    آذربایجان غربی    1349/04/12    سرباز
جواد    ابراهیمی ینگجه    علی    آذربایجان شرقی    1346/01/20    سرباز
عباس    ابراهیمیان    علی    اردبیل    1339/11/03    سرباز
عباس    ابراهیمیان    جعفرقلی    تهران    1333/01/20    دفترحزب
بهمن    ابرقویی نژاد    جعفر    اصفهان    1343/11/21    پاسدار
غلامرضا    ابریشم بایگی    محمدباقر    خراسان    1348/07/23    کارگر
قدرت الله    ابطحی    محمدرضا    لرستان    1320/08/18    نظامی
توحید    ابن عزیز    ابراهیم            
سلیمان    ابهری    محمود    آذربایجان غربی    1349/04/01    دولتی
فیروز    ابوالحسن زاده    زلفعلی    آذربایجان شرقی    1339/02/07    کارگر
حسین    ابوالحسنلو    عباسعلی    آذربایجان غربی    1340/05/02    راننده پایه دو
داود    ابوالحسنی    عین الله    تهران    1343/01/01    سرباز
فرهاد    ابوالحسنی    فرج الله    آذربایجان غربی    1342/08/17    دولتی
میراحمد    ابوالحسنی    سیدحسن    گیلان    1346/06/10    دانش آموز
همایون    ابوالحسنی    علینقی    کردستان     1333/00/00    بیکار
حسنعلی    ابوالحسنی میرک محله    حسن    مازندران    1346/07/15    سرباز
حسین    ابوالفضلی    علیرضا    اصفهان    1346/01/01    سرباز
علیرضا    ابوالفضلی فینی    ماشااله    اصفهان    1343/06/01    پاسدار
یحیی    ابوالقاسم زاده    عبدالعلی    آذربایجان شرقی    1345/05/09    دانش آموز
امیر    ابوالقاسمی    غلامرضا    تهران    1338/11/29    سرباز
جلیل    ابوالقاسمی    محمد    تهران    1341/03/02    سرباز
حسین    ابوالقاسمی    علی    گیلان    1342/05/20    پاسدار
علی آقا    ابوالقاسمی    ذیحج علی    قزوین    1341/01/01    سرباز
حسین    ابوبکری    رحمان    آذربایجان غربی    1348/01/15    دولتی
عثمان    ابوبکری    اسماعیل    آذربایجان غربی    1331/00/00    
فتاح    ابوبکری    ابراهیم    آذربایجان غربی    1315/12/02    آزاد
اسماعیل    ابوترابی    نوروزعلی    اصفهان    1326/06/11    راننده پایه دو
علی    ابوترابی    نوروزعلی    اصفهان    1344/03/05    ریخته گر
عباس    ابوترابی راوری    حبیب الله    کرمان    1315/02/01    پاسدار
بهروز    ابوحمزه    نوذر    تهران    1341/03/12    سرباز
محمد    ابوحیدری    نصرالله    کرمان    1342/01/17    پاسدار
ایوب    ابوطالبی    حسین    آذربایجان شرقی    1350/06/30    سرباز
محمد    ابوطالبی    ابراهیم    تهران    1354/01/18    سرباز
امیر    ابوفاضلی    حاجی     تهران    1346/05/30    بسیجی
علی    ابوفاضلی    محمود    اصفهان    1342/07/10    سرباز
قاسم    ابوفاضلی    اسماعیل    قم    1330/07/01    پاسدار
کوچک    ابول‌زاده    علی            
عباس    ابولیان    مهدی    تهران    1341/05/10    سرباز
رضا    ابومحبوب    حسن    تهران    1347/05/17    سرباز
سیدعلی    ابوییمه ریزی    سیداحمد    تهران    1343/06/20    دانش آموز
محمدرضا    ابوئی مهریزی    محمدعلی    یزد    1346/06/13    دانش آموز
داود    ابیازنی    علی اکبر    تهران    1343/01/10    سرباز
خالد    ابیری    حسن    آذربایجان غربی    1332/04/10    دولتی
حسن    ابیوردی    علی    آذربایجان غربی    1342/06/09    دولتی
مادح    اتابک    محمد    کردستان     1334/12/01    بسیجی
یوسف    اتابکی    محمدحنیفه    تهران    1340/06/10    پاسدار
حسن    اجاره دار    حسین    تهران    1328/12/03    سردبیر
محمود    اجاق    ابراهیم    همدان    1353/11/17    سرباز
خانعلی    اجاق پور    مرتضی قلی    آذربایجان شرقی    1342/01/01    سرباز
حیدرعلی    اجاقلو    تراب    زنجان    1328/06/01    راننده پایه دو
بایزید    اجاقی    عمر    آذربایجان غربی    1348/03/15    دولتی
علیرضا    اجاقی    توکل    اردبیل    1341/01/03    تراشکار
علی    اجاقی علی بلاغی    قنبر    آذربایجان شرقی    1345/03/02    پاسدار
مجتبی    اجلی    نصرت الله    زنجان    1341/01/01    پاسدار
علی اکبر    اجیه    علی محمد    اصفهان    1331/05/05    طلبه
سیدهادی    احبا    سیدخلیل    خراسان    1344/06/01    دانشجو
مرتضی    احترامی    احد    تهران    1347/02/12    بیکار
حسن    احتشامی    محمدعلی    گیلان    1342/03/07    
باقر    احد زاده    عزیزالله    کردستان     1305/07/30    بسیجی
صفدر    احدی    اکبر    قزوین    1342/10/10    سرباز
یوسفعلی    احدی    عباس    تهران    1337/01/02    نظامی
علی    احدی خانقاه    حیدر    آذربایجان غربی    1339/06/01    دولتی
محمدعلی    احدی خطیب    حمید    آذربایجان شرقی    1354/06/01    
فرامرز    احدیان روشتی    حاجی آقا    آذربایجان شرقی    1346/09/15    دانش آموز
محمد    احسان پور        مشهد        سرباز
جده    احسانبخش    عزت    آذربایجان غربی    1347/03/15    سرباز
ابراهیم    احسانی    اسماعیل    آذربایجان غربی    1343/05/01    دولتی
شکرالله    احسانی    امان اله    فارس    1343/07/15    سرباز
علیعباس    احسانی    محمدقلی    آذربایجان شرقی    1338/08/20    سرباز
محمدرضا    احسانی    عباسعلی    سمنان    1347//    دانش آموز
تقی    احسن زاده    محمد    اصفهان    1341/01/01    سرباز
سلیم    احمد    ملا    آذربایجان غربی    1320/00/00    پیشمرگ کرد
ابوبکر    احمد پور    مولان    آذربایجان غربی    1349//    پیشمرگ کرد
احد    احمد پور    نصرت    گلستان    1314/12/25    فروشنده
احمد    احمد پور    محمد    آذربایجان غربی    1323/08/17    راننده پایه دو
حشمت اله    احمد پور    ولی الله    مازندران    1330/08/01    کارگر
زین العابدین    احمد پور    علی    آذربایجان غربی    1338/06/14    پاسدار
علی    احمد پور    مصطفی    آذربایجان غربی    1345/12/06    
عمر    احمد پور    فرامرز    آذربایجان غربی    1337//    دولتی
مردعلی    احمد پور    مختار    آذربایجان غربی    1321/03/05    راننده پایه دو
ملک محمد    احمد پور    عبدالمحمد    آذربایجان غربی    1310/06/20    بسیجی
علی    احمد پورفیروزآبادی    محمد    تهران    1334/07/01    کارمند
بیوک    احمد پورقمرلو    حسن    آذربایجان شرقی    1340/02/17    دانش آموز
احمد    احمد زاده    فتاح    کردستان     1320/06/05    بسیجی
امیرعلی    احمد زاده    رحیم    آذربایجان شرقی    1347/07/19    سرباز
بابکر    احمد زاده    احمد    آذربایجان غربی    1343/03/02    سرباز
باپیر    احمد زاده    عبدالله    آذربایجان غربی    1343/06/01    دولتی
خضر    احمد زاده    علی    آذربایجان غربی    1342/03/04    
رحمت    احمد زاده    جعفر    آذربایجان غربی    1336//    دولتی
سردار    احمد زاده    مختار    آذربایجان شرقی    1344/08/03    سرباز
صفرعلی    احمد زاده    حسین    آذربایجان غربی    1329/11/10    دولتی
عبدالله    احمد زاده    احمد    آذربایجان غربی    1347/04/05    دولتی
عزیزالله    احمد زاده    علی    آذربایجان شرقی    1350/02/05    سرباز
علی    احمد زاده    احمد    آذربایجان غربی    1297/04/01    پیشمرگ کرد
علی    احمد زاده    رحمان    آذربایجان غربی    1346/06/01    راننده پایه دو
قربانعلی    احمد زاده    مهدی قلی    چهارمحال و بختیاری    1343/02/06    کشاورز
محمد    احمد زاده    فرج الله    کردستان     1308/04/15    روحانی
مجید    احمد زاده اردبیلی    محمد    تهران    1341/09/09    پاسدار
احمد    احمد زاده سارمی    محمود    تهران    1345/05/04    سرباز
ابوبکر    احمد نژاد    محمود    کردستان     1340/01/06    پیشمرگ کرد
خسرو    احمد نژاد    لطیف    آذربایجان غربی    1340/06/10    دولتی
رمضان علی    احمد نژاد    محمد    خراسان    1337//    جهادگر
عمر    احمد نژاد    محمود    کردستان     1339/10/05    پیشمرگ کرد
سالم علی    احمداتروش    علی    بوشهر    1335//    معلم
علیرضا    احمدآبادی    حسین علی    خراسان    1347/06/06    دانش آموز
حبیب الله    احمدپناه    عبدالکریم    کردستان     1321/01/03    دست فروش
حسین    احمدپناه    عبدالله    آذربایجان غربی    1348/01/10    پیشمرگ کرد
سیدمهدی    احمدپناه    عبدالله    کردستان     1332/08/02    کشاورز
کریم    احمدتاج    رحیم    آذربایجان غربی    1340/00/00    آزاد
عبدالسلام    احمدحاجی     عمر    آذربایجان غربی    1344/00/00    قهوه چی
عمر    احمدحاجی     رحمان    آذربایجان غربی    1313/10/09    قهوه چی
اسماعیل    احمدخانبیگی    میرزاعلی    تهران    1341/03/01    معلم
حسن    احمدخواه    محمد    کردستان     1345/02/10    بسیجی
ابوبکر    احمددرویشی    علی    آذربایجان غربی    1331/12/24    آزاد
رحمان    احمدرش    مصطفی    آذربایجان غربی    13//    آزاد
احمد    احمدزاده    فتاح            
محمد    احمدسورینی    مجید    کردستان     1337/07/09    پاسدار
جواد    احمدصفاری    علی اصغر    قزوین    1340/11/27    سرباز
حسین    احمدکرماج    کیخسرو    کردستان     1307/04/03    پاسدار
محمد تقی    احمدلو                
سلیمان    احمدنیا    صادق    گیلان    1341/12/06    سرباز
محمود    احمدنیا    یوسف    تهران    1315/10/06    نظامی
داریوش    احمدوند    عباسعلی    لرستان    1348/06/04    پاسدار
علیرضا    احمدوند    محمدعلی    لرستان    1341/01/08    نظامی
لزگین    احمدی                
حسین    احمدی    جعفر    شوهان    1341    بسیجی
علی اصغر    احمدی    نصیر    قروه    1364    پاسدار
کمال    احمدی    عبدالرحمان    سقز    1352    نامشخص
فردین    احمدی فر    محمدمراد    سنندج    1367    سرباز
علی    احمدیان    صفدر            
محمد    احمدی    امین            
جبار    احمدی    مراد    ایوان    1347    بسیجی
آزاد    احمدی     سمین    کردستان     1344/07/01    بسیجی
آقامراد    احمدی     امین    کرمانشاه    1333//    بسیجی
ابراهیم    احمدی     احمد    کردستان     1339/01/01    سرباز
احمد    احمدی     محمود    اصفهان    1339/03/03    سرباز
احمد    احمدی     فضل علی    اصفهان    1341/08/29    سرباز
احمد    احمدی     محمد    اصفهان    1344/04/02    کارگر
احمد    احمدی     عباس    زنجان    1345/05/01    پاسدار
احمد    احمدی     الله مراد    کردستان     1337/06/10    بسیجی
اسدالله    احمدی     محمدعلی    کردستان     1328/08/11    بسیجی
اسدالله    احمدی     محمدهاشم    کردستان     1340/05/01    پاسدار
اسدالله    احمدی     غفار    قزوین    1343/02/05    پاسدار
اسماعیل    احمدی     ابراهیم    تهران    1341/04/10    پاسدار
اقبال    احمدی     عبدالله    کردستان     1343/06/09    سرباز
امیر    احمدی     محمدرشید    کرمانشاه    1336/02/25    فروشنده
انور    احمدی     رشید    کردستان     1335/04/20    کارمند
بابکر    احمدی     قادر    آذربایجان غربی    1347/06/08    دولتی
باسل    احمدی     شریف    کردستان     1337/10/05    عضوسازمان
باقر    احمدی     عبدالله    کردستان     1334/05/17    نظامی
بایزید    احمدی     معروف    آذربایجان غربی    1347/06/03    دولتی
بختیار    احمدی     سیفعلی    کرمانشاه    1342/01/07    سرباز
تارویردی    احمدی     علی اصغر    آذربایجان غربی    1348/03/05    دولتی
توفیق    احمدی     حسن    کردستان     1333/09/10    فروشنده
جمال    احمدی     شمس الدین    کردستان     1342/02/27    بسیجی
جمال    احمدی     کریم    کردستان     1341/01/01    سرباز
جمشید    احمدی     محمدعلی    اصفهان    1348/12/28    سرباز
جهانگیر    احمدی     سلیمان    کردستان     1324/04/05    کشاورز
حاتم    احمدی     نبی الله    سمنان    1338/01/02    پاسدار
حبیب    احمدی     علیبیگ    کرمانشاه    1339/07/03    پاسدار
حبیب    احمدی     علی    همدان    1343/01/10    پاسدار
حجت الله    احمدی     رمضان علی    اصفهان    1350/06/30    سرباز
حسن    احمدی     شریف    آذربایجان غربی    1341/05/07    پیشمرگ کرد
حسن    احمدی     ابوالقاسم    تهران    1349/04/10    پاسدار
حسین    احمدی     احمد    آذربایجان غربی    1348/06/04    پیشمرگ کرد
حسین    احمدی     محمدحسن    زنجان    1346/02/07    دانش آموز
حسین    احمدی     علی    کردستان     1344/02/01    سرباز
حسینرضا    احمدی     پنجعلی    مازندران    1341/03/08    سرباز
حمیدرضا    احمدی     علیخان    مرکزی    1353/06/28    سرباز
حیدر    احمدی     قربان    همدان    1324/04/05    کارگر
خداداد    احمدی     عبدالکریم    خراسان    13/00/00    کارگر
خداشناس    احمدی     اسلام    تهران    1343/03/09    سرباز
خدایار    احمدی     الهقلی    کردستان     1334/04/03    بسیجی
خسرو    احمدی     نادعلی    تهران    1338/12/02    پاسدار
خلیل    احمدی     بهرام    آذربایجان شرقی    1340/03/03    پاسدار
خلیل    احمدی     امام وردی    آذربایجان غربی    1344/03/02    بسیجی
داود    احمدی     علی    قم    1354/02/01    نظامی
رحیم    احمدی     فتاح    آذربایجان غربی    1344/07/01    آزاد
رزاق    احمدی     قدیر    آذربایجان شرقی    1347/10/03    سرباز
رسول    احمدی     عبدالله    آذربایجان غربی    1323/05/09    پیشمرگ کرد
رضا    احمدی     علی    تهران    1342/09/29    سرباز
رمضان    احمدی     جمال    آذربایجان شرقی    1343/11/21    سرباز
ریوف    احمدی     عبدالرحمن    تهران    1321/05/06    پیشمرگ
ستار    احمدی     عبدالله    کردستان     1345/08/19    بسیجی
سعید    احمدی     کریم    کردستان     1311/00/00    بسیجی
سعید    احمدی     عارف    کردستان     1332/01/02    پیشمرگ کرد
سهراب    احمدی     محمود    کردستان     1341/12/05    نظامی
سیدسعید    احمدی     سیدجلیل    کردستان     1344/03/09    پاسدار
سیدشجاع    احمدی     سیداحمد    گلستان    1347/06/25    پاسدار
سیف الله    احمدی     عبدالله    زنجان    1346/01/12    پاسدار
شریف    احمدی     ولی محمد    کردستان     1309/12/03    بسیجی
شوذب    احمدی     نجفعلی    آذربایجان غربی    1339/01/15    دولتی
صالح    احمدی     محمدامین    کردستان     1349/03/08    بسیجی
صدیق    احمدی     عبدل    آذربایجان غربی    1324//    آزاد
صدیق    احمدی     عزت    کرمانشاه    1346/06/30    پاسدار
صفدر    احمدی     اروج    آذربایجان غربی    1347/01/13    بسیجی
صیدمحمد    احمدی     نادر    ایلام    1339/03/01    سرباز
طاهر    احمدی     حمزه    آذربایجان غربی    1349/02/20    دولتی
عباسعلی    احمدی     قربانعلی    آذربایجان شرقی    1335/10/03    نظامی
عبدالله    احمدی     علی    تهران    1323/09/01    لوله کش ساختما
عبدالله    احمدی     علی    کردستان     1316/07/06    بسیجی
عثمان    احمدی     صالح    آذربایجان غربی    1344//    مشمول
عزت الله    احمدی     نصرت الله    تهران    1340/06/06    سرباز
علی    احمدی     محمود    آذربایجان غربی    1332/03/05    پیشمرگ کرد
علی    احمدی     پیغمبرقلی    زنجان    1315/01/01    نانوا
علی    احمدی     محمد    کردستان     1328/06/15    سرباز
علی    احمدی     طاهر    کردستان     1344/05/10    سرباز
علی    احمدی     محمدعلی    کرمانشاه    1332/07/02    پاسدار
علی    احمدی     عبدالله    کرمانشاه    1345/09/05    بسیجی
علیرضا    احمدی     شکرالله    اصفهان    1348/01/10    سرباز
عمر    احمدی     رسول    آذربایجان غربی    1344/06/06    دولتی
غلام    احمدی     اسدالله    کرمانشاه    1348/03/10    بسیجی
غلامحسین    احمدی     محمد    خراسان    1342/04/10    پاسدار
غلامرضا    احمدی     قدیر    اصفهان    1349/06/20    سرباز
فایق    احمدی     ثمین    کردستان     1339/01/01    پاسدار
فریبا    احمدی     رشید    کرمانشاه    1354/01/24    
قادر    احمدی     رشید    کردستان     1330/08/22    پانندهپایه دو
قربانعلی    احمدی     عباسقلی    آذربایجان غربی    1337/11/15    پاسدار
کاظم    احمدی     محمد    مرکزی    1341/01/01    کشاورز
لطیف    احمدی     فتح الله    کردستان     1345/06/08    کشاورز
محسن    احمدی     موسی    مازندران    1338/09/07    سرباز
محمد    احمدی     محمود    آذربایجان غربی    1328/03/16    دولتی
محمد    احمدی     حسن    تهران    1350/11/25    دانش آموز
محمد    احمدی     علی محمد    تهران    1334/01/05    کارگر
محمد    احمدی     اصغر    خراسان    1346/01/01    پاسدار
محمد    احمدی     علی اکبر    سمنان    1340/03/05    بناومعمار
محمد    احمدی     گلمحمد    فارس    1349/12/06    سرباز
محمد    احمدی     شمس الله    کردستان     1346/11/18    سرباز
محمد    احمدی     علی    کردستان     1341/01/05    سرباز
محمد    احمدی     ابراهیم    کردستان     1305/09/02    
محمد    احمدی     امین    کرمانشاه    1313/03/02    بسیجی
محمد    احمدی     احمد    کرمانشاه    1310/04/01    بسیجی
محمد    احمدی     احمد    کهگیلویه و بویراحمد    1347/04/03    سرباز
محمدامین    احمدی     عبدالله    آذربایجان غربی    1304/07/14    دولتی
محمدامین    احمدی     ابراهیم    کردستان     1326/05/04    پاسدار
محمدامین    احمدی     صالح    کردستان     1308/04/04    کارگر
محمدتقی    احمدی     حسین    خراسان    1337/03/01    نظامی
محمدحسن    احمدی     حسین    خوزستان    1338/06/01    دانش آموز
محمدرشید    احمدی     محمدکریم    کردستان     1338/12/05    نظامی
محمدرضا    احمدی     عباسعلی    تهران    1344/01/10    سرباز
محمدرضا    احمدی     نصرالله    فارس    1345/03/01    محصل
محمدرضا    احمدی     خدارضا    قم    1341/01/30    سرباز
محمدسلیم    احمدی     احمد    کردستان     1332/01/04    پاسدار
محمدشفیع    احمدی     محمدعلی    مرکزی    1342/03/06    سرباز
محمدصالح    احمدی     عبدالله    کردستان     1328/12/09    کشاورز
محمدطالب    احمدی     حبیب الله    کردستان     1348/12/06    سرباز
محمدطاهر    احمدی     محمدکریم    کردستان     1346/04/27    سپاهی
محمدعزیز    احمدی     توفیق    کرمانشاه    1328/04/08    پاسدار
محمدعلی    احمدی     علی    اصفهان    1342//    پاسدار
محمدعلی    احمدی     محمد    کردستان     1321/09/12    بسیجی
محمدکریم    احمدی     اسدالله    کردستان     1301/01/01    کشاورز
محمود    احمدی     حمدالله    زنجان    1344/02/02    کشاورز
محمود    احمدی     کمرخان    کردستان     1312/09/04    بسیجی
محمود    احمدی     محمدعلی    کردستان     1316/05/17    بسیجی
مدرک    احمدی     حبیب الله    کرمانشاه    1338/07/12    پاسدار
مسعود    احمدی     جلیل    تهران    1339//    بسیجی
مسعود    احمدی     موسی    مازندران    1349/06/28    دانش آموز
مصطفی    احمدی     عثمان    آذربایجان غربی    1351/03/10    آزاد
مصطفی    احمدی     محمد    آذربایجان غربی    1325/05/01    پیشمرگ کرد
مصطفی    احمدی     جهانبخش    کردستان     1339/03/27    بسیجی
مصطفی    احمدی     قادر    کردستان     1338/06/01    کارگر
ملااحمد    احمدی     طه    آذربایجان غربی    1315/04/05    روحانی
منوچهر    احمدی     توفیق    کردستان     1344/07/30    بسیجی
مولود    احمدی     حسین    کرمانشاه    1341/00/00    بسیجی
مهدی    احمدی     امرالله    تهران    1329/01/02    نامه رسان
مهدی    احمدی     حسنقلی    فارس    1352/01/09    پاسدار
میرعلی    احمدی     میرمحمد    آذربایجان غربی    1344/12/05    دولتی
نادر    احمدی     حسن    آذربایجان شرقی    1343/01/02    سرباز
نادر    احمدی     قادر    کرمانشاه    1339/08/01    پاسدار
نادر    احمدی     کربلاییآقا    گیلان    1339/06/20    بیکار
ناصر    احمدی     رحمان    کردستان     1351/06/20    بسیجی
ناصر    احمدی     محمدامین    کردستان     1331/11/01    پیشمرگ مسلمان
ناصرعلی    احمدی     زین العابدین    خراسان    1333/01/22    کارمند
نصیر    احمدی     جمشید    کرمانشاه    1329/11/02    پاسدار
نعمت الله    احمدی     محمد    کردستان     1342/00/00    سرباز
نورمحمد    احمدی     احمد    خراسان    1302/12/07    کشاورز
نورمحمد    احمدی     کرمعلی    کرمانشاه    1312/07/03    بسیجی
هادی    احمدی     مرتضی    گیلان    1348/03/02    دانش آموز
هوشنگ    احمدی     یارحسین    ایلام    1337/08/20    سرباز
یعقوب    احمدی     محمود    تهران    1349/01/01    پاسدار
یغنعلی    احمدی     نباتعلی    کردستان     1344/07/14    بسیجی
یوسف    احمدی     رجبعلی    زنجان    1346/06/17    کشاورز
عبدالله    احمدی اقدم    محمد    آذربایجان غربی    1334/01/01    دولتی
یوسف    احمدی اکبری    احد    آذربایجان شرقی    1344/11/16    سرباز
حسین    احمدی امین    محمد    آذربایجان غربی    1342/02/04    دولتی
رقیه    احمدی آذر    قادر    آذربایجان غربی    1331/03/07    
علی    احمدی باصیری    محمود    چهارمحال و بختیاری    1341/11/04    دانش آموز
حسین    احمدی بیدگلی    تقی    اصفهان    1341/01/02    کارگر
اسماعیل    احمدی پناه    مجید    کردستان     1332/12/29    راننده
شهریار    احمدی پور    کاظم    کرمانشاه    1339/09/20    پاسدار
خیراله    احمدی توکلی    بابا    کردستان     1314/11/29    نظامی
حسن    احمدی ثابت    علی    گیلان    1340/07/10    نظامی
هوشنگ    احمدی جوپاری    اکبر    کرمان    1341/04/10    سرباز
علیرضا    احمدی چنچه    علی    گیلان    1343/03/20    سرباز
رمضان    احمدی حجت آبادی    محمد    یزد    1335/05/01    پاسدار
حسین    احمدی خادر    سیداحمد    خراسان    1342/10/10    سرباز
حبیب    احمدی دستجردی    عوض    آذربایجان غربی    1334/03/30    دبیر
مرتضی    احمدی دستجردی    قلی    تهران    1340/12/02    سرباز
احمد    احمدی رحمان    رحمان    کرمانشاه    1310/07/01    بسیجی
عبدالله    احمدی زاده شغوئی    اسماعیل    هرمزگان    1338/05/02    سرباز
محمود    احمدی زمانی    محمدعلی    تهران    1345/03/20    دانش آموز
ماشااله    احمدی سخا    رضا    تهران    1313//    خرازی
محمدحسین    احمدی سخا    رضا    تهران    1338/06/16    خرازی
علی    احمدی شاپورآبادی    حسین    اصفهان    1336/07/08    کارگر
عباس    احمدی شندی    نورعلی    آذربایجان شرقی    1349/01/24    سرباز
سیدابوالقاسم    احمدی شیخ شبانی    سیدعلی    چهارمحال و بختیاری    1336/04/01    پاسدار
رحمان    احمدی صنوبری    محمد    خراسان    1342//    سرباز
محمدحسین    احمدی قوه کی    اسفندیار    اصفهان    1343/02/15    سرباز
جواد    احمدی کشتلی    محمدتقی    مازندران    1343/04/20    سرباز
مهدی    احمدی کیا    باقر    اصفهان    1345/07/01    پاسدار
طاهر    احمدی گلزار    محمود    کردستان     1334/05/02    بسیجی
نجفقلی    احمدی ملکی    علی قلی    آذربایجان شرقی    1306/06/05    دانش آموز
محمد    احمدی مملو    کریم    آذربایجان غربی    1349/01/20    دولتی
بهرام    احمدی میراولی    عبدالله    کرمانشاه    1346/04/10    پاسدار
جلیل    احمدی نژاد    جلال    گیلان    1334//    دولتی
حبیب    احمدی نژاد    اصغر    آذربایجان غربی    1342/03/05    بسیجی
عبدالله    احمدی نژاد    محمد    کردستان     1342/00/00    سپاهی
محمود    احمدی نژاد    حیدرعلی    مازندران    1343/04/14    پاسدار
عباس    احمدی نژادجلودار    یارعلی    مازندران    1341/04/27    سرباز
اسماعیل    احمدی نوره    محمد    کردستان     1315/06/01    پیشمرگ مسلمان
هدایت    احمدی وسفی    خوبیار    کرمان    1341/07/15    سرباز
محمود    احمدیاری    نورمحمد    کردستان     1323/06/13    بسیجی
اسماعیل    احمدیان    عظم    کرمانشاه    1328/06/18    بسیجی
خضر    احمدیان    محمد    آذربایجان غربی    1346/11/12    پیشمرگ کرد
عبدالله    احمدیان    محمد    آذربایجان غربی    1344//    دولتی
عبدالله    احمدیان    غلامرضا    تهران    1328/04/10    پاسدار
کریم    احمدیان    اسماعیل    آذربایجان غربی    1339/04/09    دولتی
محمد    احمدیان    سلیم    کرمانشاه    1337/01/02    کارگر
محمدصدیق    احمدیان    کریم    کردستان     1335/01/01    پاسدار
محمود    احمدیان    حسین    آذربایجان غربی    1342/07/04    دولتی
نادر    احمدیان    عبدالقادر    کرمانشاه    1327/07/03    فروشنده
نبی    احمدیان    توفیق    کردستان     1350/02/01    سرباز
غلامرضا    احمدیان چاشمی    عبدالحسین    قم    1341/06/04    سرباز
جعفر    احمدیان چوبقلو    میرزا    آذربایجان شرقی    1341/09/02    سرباز
جهانشاه    احمدیان کلوجه    جهانگیر    آذربایجان شرقی    1351/12/10    دانش آموز
منصور    احیایی    محمدحسین    قم    1336//    نظامی
غلامرضا    اخباری    رضا    آذربایجان شرقی    1342/01/02    دانش آموز
قنبر    اخباری زاده نایینی    فتح الله    اصفهان    1327/10/16    کارمند
مسعود    اخترکاوان    اسعد    کردستان     1347/12/01    بسیجی
احمد    اختری    غلامعلی    اصفهان    1348/01/10    سرباز
علی    اختری    اسماعیل    مازندران    1342/10/10    سرباز
سعید    اختیارالدین    رسول    کردستان     1345/12/20    سرباز
حیدرعلی    اختیاری    یوسف    آذربایجان غربی    1342/02/02    دولتی
فتاح    اختیاری    غلامعلی    زنجان    1342/07/18    آزاد
مولود    اخگر    محمدشریف    کرمانشاه    1335/01/25    پاسدار
محمدطاهر    اخگرژند    عبدالکریم    کرمانشاه    1336/10/01    پاسدار
موسی    اخگرگدازباسمنج    حبیب    آذربایجان شرقی    1334/11/01    سرباز
فریدون    اخلاق پسند    ابوالفضل    زنجان    1338/12/04    سرباز
حسین    اخلاقی    حسن    خراسان    1343/02/11    پاسدار
علیرضا    اخلاقی    حبیب الله    خراسان    1343/05/01    پاسدار
محمود    اخلاقی    عبدالحسین    کرمان    1340/08/02    پاسدار
مجید    اخواص    غلامعباس    مرکزی    1350/06/02    پاسدار
اسدالله    اخوان    پاشا    آذربایجان غربی    1331/01/01    دولتی
بهزاد    اخوان    مهجو    تهران    1338/04/09    پاسدار
جلیل    اخوان    سلیم    آذربایجان غربی    1316/08/18    پیشمرگ کرد
عبدالله    اخوان    شکرالله    آذربایجان غربی    1335/03/14    دولتی
منوچهر    اخوان    ولی    گیلان    1342/06/15    سرباز
محمدعلی    اخوان صفار    حبیب الله    خراسان    1339/05/07    سرباز
حبیب الله    اخوت    حسین    مازندران    1341/01/07    سرباز
علی    اخوین انصاری    سمیع    گیلان    1323/03/29    استاندار
یونس    اداک    محمود    کردستان     1316/11/09    سپاهی
اسرافیل    ادب نژاد    عین الله    تهران    1287/07/01    خواربارفروش
محمد    ادبی امانی    علی    قم    1346//    دانش آموز
فرهاد    ادبی فر    رضاقلی    تهران    1340/07/26    سرباز
صدیق    ادهمی    علی    کردستان     1336/01/01    بسیجی

 

ادامه در سایت هابیلیان ...

پاسخ:
روحشون شاد ، و راهشون مستدام . 
15 Esfand 00 ، 00:37 وبلاگ قصه

سلام   دیوونه ....  اموجی قلب با برگ سبز  

   دانشگاه  رفتی  دیکه نارفیق شدی و فراموشمون کردیااااا 

  هنگی   خول و چل    بت اینا چرا  بحث میکنی ؟      میبینی ک آق براری  خودش اینجا  نیس 

     تو چرا  الکی  جوش میزنی؟   خانم کتابدار  میاد  مث  لولو   و   جونت  رو  میستونه  هاااا....

 

  مهشید تهران  قبول شد ‌        سعیده  ازدواج  بچه بغل     و قر  و فامیل تا کمر 

    منم  دربه در و حیرون   یه نفر  ک می‌شناسیش‌  .  

15 Esfand 00 ، 00:52 وبلاگ قصه

   چیه   لیست  بهشت زهرا   رو  منتشر  میکنی توی نظرات     راحله جون؟... .   

   مسخره هاااا     

شیطونه  میگه   لیست   کشته شده های  جنگ  جهانی  اول و دوم  رو  یکجا  توی کامنت  ها  منتشر کنمااا‌‌....

 

     ع/شکیب     تو هرجا میری   آشوب  بپا  میکنی ‌      

   چه  هیزم  تری  بهت فروخته   شین براری ؟   چه پدر کشتگی‌  ای  داری  آخه....

.   ضمنن   منم بودم   آبان توی  خاتم .    بیچاره  ی  طفلکی     حیوونکی‌    .... دلم براش  سوخت     ‌

بهش  ربط نداشت .   بخاطر  ماها   و بخاطر  بی  کفایتی   پرسنل مجتمع   مجبور شد   بره از سالن همایش بیرون و  در رو پشت سرش  قفل کنه  .   ما  دیکه  داخل  بودیم و هیچ کدوم ندیدیم  چی شد ‌   ولی    داغون و کبود بود ‌ امت کلید  نداد .  چون  نداشت  که بده‌.   قفل کرد از زیر  درز  در     فرستاد  اونور و     رضایی  کلید رو  گرفت   .   یک ربع ساعت  بعد   ما  اومدیم  بیرون    . هیچ کس نبود ‌   ینی  بودن  ولی  خودی ها  بودن .  اشرار  نبودن ‌   کی گفته  که اونها   نیروهای امنیتی  بودند؟    محال ممکنه ‌    اونا  یه سری   اهالی  شرق استان  بودن   با لهجه ی  مخصوص یه  شهر  خاص ‌   که نمیگم  کدوم شهر   تا  یه وقت  اون اهالی شهر ازم    رنجیده  نشن.     ولی  کلمه ء    جُن     Jon         ج + ضمه + ن    یعنی  جُن    .  ویژه ی دو شهر از استان گیلان  هست ‌   و وقتی میخان حرف بزنن  الکی   ازش استفاده میکنن     اونا   صداشون  می اومد  و از این  کلمه   همش  استفاده  میکردن ‌    ماشین های بزرگ داشتن  و با چوب و چماق  اومدن  داخل ‌    . من ندیدم  ولی وقتی اومدم بیرون   همه جا تخریب  شده بود      و   بیچاره  آقای دبیرمون‌    براری  رو  داغون  و له  لورده  کرده  بودن ‌  ولی  طوری رفتار می‌کرد انگار   خیلی  ریلکس و اوضاع  عادی هست ‌‌     بچه ها  ترسیده بوون گریه میکردن   از دیدن  آقای  دبیر   و لبخندش  همه   خوب شدیم ‌     کرایه ی تاکسی تلفنی  اکثر   ما رو  حساب کرد  و جدا جدا  فرستاد  بریم خونه هامون ‌     پیش دانشگاهی  بودیم ‌   اون روز هم   سه شنبه بود     و  ساعت  هفت .  ولی چون  پاییز  بود    زود تاریک می‌شد هوا  ‌     .  اون موقع ما هنوز درست نمیدونستیم  با کی سر و کار داریم        نشناخته بودیم    اونو.    همگی از یه مدرسه متفاوت  کنار هم جمع شده بودین    و غریب بودیم  ولی بعد سال  تحصیلی  فهمیدیم    چه  تجربه  فوق العاده ای بود     ک  با  آقای دبیر براری  کلاس های  خارج از  کتب اصلی و متفرقه  داستان نویسی  داشتیم ‌          عالی بود ‌       .  اونایی که  شرور بودن     زود فرار کردن ‌      ولی گوشی موبایل  دبیر رو  دزدیدن ‌  ولی دزد نبودن   خرابکار بودن ‌   صورتشون  لونگ  و چیه  پیچیده  بود  و  یقه ها بسته بود  و  آستین  بلند   بودند   چون  فیلمش  رو  توی اینترنت  هست     حتی  جایی که    سیلی میخوره و میخنده      دبیر  ‌  و        بزارید حقیقت رو بگم .  واستید اول کمی فکر کنم . شاید نباید بگم ‌    نظر بعدی  یا  میگم  یا  نه‌   .   کمی  میترسم 

پاسخ:
یکم دقت کن .  بعد نظر بده .   چه ربطی داشت .  مگه  عین شکیبا  به شین براری  اعتراضی نوشته  که تو  چنین کامنت بی ربطی میزاری؟ .‌   ...    دعوا و بحثش با منه .   اتفاقا   شین براری هم  پشت سر  عین شکیبا  منو  محکوم  کرد ‌  کلی بهم  حرف زد ‌      از خجالت  یخ زدم ‌ 
15 Esfand 00 ، 11:43 ع . شکیبا

سلام بر همه شما

اول اینکه من آقا هستم.

 

دوم اینکه من هر جا برم آشوب به پا نمی کنم. اشتباه شما اینجا است. شما پیام های صاحب وبلاگ را نمی بینید که به شهدا اهانت و جسارت می کند بعد به نظرات من میگید افراطی. خب من کجا به نظراتش جواب بدم ؟ مجبورم بیام تو وبلاگ خودش بنویسم دیگه ! حالا فهمیدید مشکل کجا است.

اونجا که شین براری اومد از من و نظراتم دفاع کرد و این خانم را توبیخ و سرزنش .

من مدافع ارزشهای انقلاب و شهدا هستم. همونجور که شما ها مدافع فتنه ها هستید. (من از روی نظراتتون می گم وگرنه خودتان را قضاوت نمیکنم چون نمیشناسم.)

 

این خانم نمی تونه نظرات وبلاگش رو مدیریت کنه. لیست کشته شده های منافقین را متشر می مکنه لیست شهدای ترور را هم منتشر می میکنه.

 

این هم نوشته خود آقای ش براری که در وبلاگ دیگه این خانم درج شده. اینو بخونید  بعد در مورد من قضاوت کنید. ببینید من جنجال درست می کنم یا این خانم:

https://novelll.blog.ir/post/58

 

پاسخ:
حق با شماست
15 Esfand 00 ، 12:10 ع . شکیبا

مخاطبان عزیز

این نظرات رو هم بخونید مخصوصا نظر آخر :

من از طریقه  برخوردم از  کاربر   ع-شکیبا    دلجویی میکنم ...

https://novelll.blog.ir/post/44#comment-0pEzcSTI_O8

 

من فقط راجع به شهدا می نویسم و از فداکاری و جانفشانی آنها تبلیغ می کنم .

وبلاگم کاملا شخصیه و ارتباطی با هیچ سازمانی نداره.

از شما عزیزان دعوت می کنم به جای جر و بحث های ما در اینجا از مطالب شهدا در وبلاگم بخونید.

ضمنا آدم فهمیده آگاه و باسوادی هستم. البته در حد خودم نه در حد شما.

 

با آرزوی موفقیت و سربلندی

پاسخ:
حق با شماست
15 Esfand 00 ، 13:13 مژگان احمدی موقری

راحله جون  حسابی  ضایع  شدی  که عزیزکم

15 Esfand 00 ، 13:29 مژگان احمدی موقری

خانم  کتابدار   حسابی  ازت  انتقام  گرفتند  این دخترا  که.    پس  سعی کن  دلی  بدست بیاری تا اینچنین   به خونت  تشنه نباشند  افراد  عضو کتابخانه 

16 Esfand 00 ، 02:17 مژگان احمدی موقری

چه  بد  که   هر دو طیف  و  دو گروه  متفاوت از دیدگاه  عقیده      فرد  ثابت و و واحدی  را  مورد  قبول  دارند  .    ولی  آنها  هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند ‌     .   خب پس چطور است که   برسر   شین براری  با هم  تفاهم  دارند ‌    خب  یا زنگی  زنگی  یا  رومی  رومی .....    

19 Esfand 00 ، 12:01 ع . شکیبا

سلام به همگی

در مورد نظر خانم ملک آرایی

حالا شما می خوای از دوستت دفاع کنی یا مثلا لج منو دربیاری چرا به صورت سپاهیا چنگ میندازی.

سپاه مدافع کشور و انقلاب و مردم ایرانه و امریکا از همین زورش داره .

سپاه یک نیروی الهی است.

شما اگر یک دزد یا شرور تو کوچه بهت حمله کنه و پسر همسایه بیاد از دست اون نجاتت بده تا آخر عمر مدیونش میشی. حالا اگه سپاه بیاد از چنگ آمریکا و اسرائیل و صدام و داعش و ... نجاتت بده چی ! واقعا نباید ممنون باشی.

خدا همه مونو به راه راست هدایت کنه !

19 Esfand 00 ، 12:11 ع . شکیبا

اما در مورد نظر صاحب وبلاگ

حرف شما در مورد نظرات شما و دیگر عزیزان درسته.

واقعا شما چیز زیادی ننوشتی.

اما خب مسئولیت انتشار نظرات هم با صاحب وبلاگ است.

شما باید مدیریت کنی که لیست منافقین کشته شده در اینجا منتشر نشه. نظرات توهین آمیز منتشر نشه.

اگر یکی بیاد خونه شما چه خودت بهش توهین کنی چه خواهرت یا دوستت . همه اش به گردن شما حساب میشه.

یه کم یاد بگیر! نظرات را جوری تنظیم کن که با تایید مدیر وبلاگ منتشر بشن.

ضمنا من اگه می خواستم گزارش بدم اینجا هیچی نمی نوشتم !!!!!!!

یا علی

من از شهروز  کتاب  خانه باغ  رو خوندم  و   روز ب روز ب مفاهیمش پی میبرم . یبار با زینب کات کرده  بودم و  پدرمم  زن برده  بود و  مادرم هم  ک  مریزه  دلم میخواس خودمو پرت کنم  پایین   ولی  یاد  حرفای  شهروز براری ک افتادم   تصمیمم عوض شد   و الان شش ماه میگذره   اوضام بهتره . زینب هم برگشت  با همون  روش  معجزه گری و فرمول داستان    عاشقانه  های حلق اویز   از شهروز     . جواب میده.  شما امتحان کنید  راستکی معجزه میشه    

  امتحان فیزیک  دارم  

30 Farvardin 02 ، 20:58 رمان عاشقانه

 منم امتحان کردم    ب ارزوم   رسیدم 

چرا زودتر کسی بهمون توی زندگی چنین چیزی رو یاد نداده هرگز ؟..♥︎♥︎♥︎♥︎



  ۱۰۰ + نظر حذف گردید  /            


    فضای برخط -- ارتش سایبری جمهوری اسلامی ایران

سلام 

  خیلی خوبه این  ادمین 

 بازم  از  شین براری  بزار مطلب

   محبوبیتش مص نمک   روی زخم  بعضیاس   .  

مگه نع؟

30 Farvardin 02 ، 21:07 رمان عاشقانه

👍👍😉

02 Ordibehesht 02 ، 19:56 کانون صادق هدایت

  خدا ب استاد براری  صبر  بده  

واقعا  خجالت میکشم ک  چنین دعوایی بین  حکومت و ارزشی ها و   ولایی ها با طرفداران  یک نویسنده خوب  را   شاهدم.    

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی